فراتاب- بهنام وکیلی: دریای چین جنوبی، سرزمینی که اکنون ادعای حاکمیت بر بخشهایی از آن مناقشه میان کشور چین و سایر کشورهای ساحلی را مرتفع کرده و گمان میرود پذیرای درگیریهای مستقیم میان قدرتهای بزرگ باشد. این منطقه که چین آن را قلمرو از دست رفته میداند، با برخورداری از منابع طبیعی غنی و موقعیت سرزمینی، جایگاه مهمی در استراتژی جهانی پیدا کرده و به زعم بسیاری از کارشناسان کانون بالقوه امنیت جهانی است. از آنجای که قرن 21 را قرن چینی نامیدهاند، این کشور باید برای دستیابی به چنین جایگاهی قدرت و سلطه منطقهای خود را افزایش دهد، اما نگران استراتژیهای است که از ایالات متحده امریکا و رژیمهای مورد حمایت آن مانند فیلیپین مشتق میشود.
از این رو با اعلام خبری مبنی بر انجام مانور مشترک چین و روسیه در این سرزمین، به یکباره بخشی از گمانهزنیها را به این سمت سوق داد که جبهه مشترک دیپلماتیک پکن و مسکو در مقابل منافع ایالات متحده و متحدانش در مورد برخی از مسائل مهم بینالمللی، جنبه عملی پیدا خواهد کرد و به جبهه مشترک نظامی علیه آمریکا و متحدانش در این سرزمین تبدیل خواهد شد. اما این نوشتار با طرح مباحثی این استدلال را مطرح میکند که روسیه با در نظر گرفتن منافع خود رویکردی بینابینی را در پیش خواهد گرفت و تمایل زیادی به حمایت قاطع از سیاستهای چین در دریای چین جنوبی ندارد. از این رو عوامل تاثیرگذار بر اتخاذ چنین رویکردی را میتوان این گونه برشمرد:
روابط چین و روسیه کاملا متفاوت از روابط آمریکا و متحدانش در دریای چین جنوبی است. میان چین و روسیه هیچ گونه معاهدهای برای ارائه پشتیبانی نظامی و سیاسی برقرار نشده، در حالی که پیمان دفاعی 10 سالهای بین امریکا و فیلیپین به امضاء رسیده است. مدتی است رسانهها به عوامل مثبت روابط چین و روسیه تاکید دارند، همین باعث شده تا این باور شکل بگیرد که همکاری سیاسی بی حد و حصری بین این دو کشور وجود دارد و میتواند در دریای چین جنوبی نمود پیدا کند. اما واقعیت این است که روابط این دو اساساٌ بر منافع متقابل استوار است و روسیه بدون ورود به یک اتحاد رسمی هم قادر است منافع خود را در این منطقه دنبال کند.
واقعیت دیگر به روابط بین روسیه و کشورهای این منطقه باز میگردد. روسیه روابط خوبی با کشورهای هم مرز با دریای چین جنوبی دارد و اشتیاقی ندارد این تعامل را به دلیل پشتیبانی از چین خدشهدار کند. به عنوان مثال؛ سلف روسیه یعنی اتحاد جماهیر شوروی به لحاظ تاریخی به ویتنام نزدیکتر بود تا چین. چرا که حمایتهای تسلیحاتی شوروی بود که ویتنام را به مقابله با ایالات متحده امریکا توانمند ساخت. از این رو دوستی میان ویتنام و روسیه یک میراث تاریخی است و هیچ مانع عمدهای برای توسعه روابط روسیه و ویتنام وجود ندارد. حتی در اواخر سال 2014 روسیه 4 فروند جنگنده su-30mk2 را به ویتنام واگذار کرد که به طور بالقوه سلاحی در جهت رویارویی چین و ویتنام محسوب میشود.
همچنین باید این موضوع را در نظر داشت که تمرکز روسیه بر مناطق پیرامونی خود است. با توجه به اینکه بحران اوکراین و مسئله کریمه روسیه و غرب را در مقابل یکدیگر قرار داده، غیر ضروری است که روسیه در دریای چین جنوبی به تقابل مستقیم با امریکا بپردازد. علاوه بر این اختلافات این سرزمین واقعاٌ درگیری میان چین و ایالات متحده نیست، بلکه در وهله اول مناقشهای میان کشورهای هم مرز دریای چین جنوبی است که ریشه در تاریخ و بیتوجهی به قواعد و مقررات حقوق دریاها دارد.
علاوه بر مسائل فوق، واقعیت دیگری که جلب توجه میکند، نگرانی مقامات روسیه از قدرتگیری چین است. برخی از تحلیلگران بر این باورند که اختلاف بین چین و سایر کشورها در این سرزمین میتواند مانع بزرگی در جهت پیشرفت چین محسوب شود. اگر چه مقامات روسی در مورد پتانسیل همکاری با چین در خاور دور خوشبین هستند، اما آرامشی در مورد آنچه را که گسترش ارضی چین نامیده میشود، ندارند. بنابراین محدود شدن توسعه چین بواسطه بروز اختلافات سرزمینی تا حدودی برای روسیه خوشایند است.
با توجه به مباحث مطروحه میتوان چنین اذعان کرد که روسیه در این سرزمین نمی تواند نیروی سوم و موازنهگر مناسبی برای چین در برابر امریکا و متحدینش محسوب شود. در حال حاضر فصل مشترک همکاری میان چین و روسیه به ادعاهای ارضی در مناطق پیرامونیشان باز میگردد. همانطور که چین در مورد مسئله کریمه، به صورت علنی از روسیه جانبداری نکرد، بر اساس همین منطق روسیه موضعی خنثی در مورد این مناقشه در پیش خواهد گرفت. البته این بدان معنا نیست که چین در جریان کریمه از روسیه حمایت نکرد و متقابلاٌ روسیه از چین پشتیبانی نخواهد کرد. بلکه طرحهای حمایتی آنها از یکدیگر بیشتر در مقابل ابتکارات ایالات متحده امریکا و متحدانش در مجامع بینالمللی و شورای امنیت قابل تعریف است.
دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی