نظام بین الملل از چه الگویی پیروی می کند؟ | فراتاب
کد خبر: 3060
تاریخ انتشار: 2 مرداد 1395 - 22:00
تحلیلی بر الگوی نظام بین الملل
امروزه سیاست های بین المللی معاصر با هیچ یک از گونه های سنتی که پیش از این نظریه پردازان بدان پرداخته اند منطبق نیست. بلکه آنچه وجود دارد مجموعه ایست متشکل از ابرقدرتی که امپراتوری نیست در کنار چند قدرت عمده دیگر .

فراتاب-ایرج کرمی: نظام بین الملل کنونی از چه الگویی پیروی می کند؟ این سوالی است که همواره اندیشمندانی مانند کاپلان ، هالستی و دیگر متفکران عرصه روابط بین الملل را به خود مشغول داشته است چراکه از نظر آنان شناخت نظام بین الملل یا محیطی که در آن واحدهای سیاسی عمل می نمایند به این علت که این محیط، رفتارها، جهت گیریها، نیت ها و خواسته های واحدهای سیاسی را  تحت تاثیر قرار می دهد بسیار حایز اهمیت است.

مفهوم نظام بین­الملل، در روابط بین­الملل دارای دو معنای عینی[1] و انتزاعی[2] است. نظام بین­الملل در معنای عینی آن عبارت است از: مجموعه­ای از دولت­ها یا بازیگران بین­المللی که به­ طور منظم در اندرکنش با یکدیگر قرار دارند و در نتیجه تا حدی نسبت به ­یکدیگر دارای وابستگی متقابل می­باشند (یعنی که شرایط و فعالیت­های هر بازیگر بر دیگران تاثیر می­گذارد و از آنها تاثیر می­پذیرد). بنابراین ویژگی مهم اندرکنش این بازیگران این است که آنها نسبت به یکدیگر توجه دارند و به ­هم پاسخ می­دهند (به­ عبارت دیگر تصمیم­ گیری این بازیگران نیز دارای وابستگی متقابل است). بدین ترتیب، نظام عبارت است از مجموعه ه­ای عینی از بازیگران که پیوند درونی با یکدیگر دارند. این نظام تا زمانی که این بازیگران وجود دارند، وجود دارد و تنها زمانی تغییر می­کند که تعداد بازیگران تغییر نماید یا هویت آنها دگرگون شود.

اما مفهوم نظام بین­ الملل در معنای انتزاعی آن عبارت است از مناسبات و فرایندهایی که میان مجموعه ه­ای از بازیگران درهم­ تنیده شده است، این مفهوم به­ ویژه به­ الگوهایی که از دل این مناسبات و فرایندها قابل تشخیص است اشاره دارد. این الگوها شامل الگوی قدرت (قدرت واحد، دو قدرت، چند قدرت) الگوی سیاست­ها (انقلابی یا معتدل)، سطح و الگوی منازعه، سطح و الگوی دسته­بندی[3]( میزان قطبی ­شدن)، و سطح همکاری یا میزان توسعه ي رژیم­های بین­ المللی می­باشد.(حاجی یوسفی،1387: 22)

با بهره گیری از این مقدمه می توان گفت مجموعه حوادث بوجود آمده بویژه در قرن 21 نظیرمسایل اوکراین،عراق و سوریه، رشد تروریسم و حوادث تروریستی در اروپا و ... منجر به شکل گیری ساختار پیچیده ای از نظام بین الملل شده است که با نظام های پیشین متفاوت است.  به گونه ای که نمی توان نظام بین الملل جدید را در قالب های تک قطبی، دوقطبی و یا چند قطبی با اشکال مختلف آن ساده کرد.

پس از جنگ سرد و پایان نظام دو قطبی، عده ای بر مدل نظام تک قطبی مبتنی بر سیطره ایالات متحده تاکید میکردند و برخی نیز بر این اعتقاد بودند که با توجه به تغییرات پس از جنگ سرد سیطره آمریکا بر جهان توسط چین، هند، روسیه و به خصوص اتحادیه اروپائی به چالش کشیده خواهد شد بنابراین از دید آنان، وضعیت آینده نظام بین الملل یک وضعیت چند قطبی خواهد بود که توازن یا عدم توازن قوا در میان بازیگران عمده آن تعیین کننده صلح و ثبات و یا جنگ و بی ثباتی است. ساموئل هانتینگتون با بررسی وضعیت جهان و نقشی که ایالات متحده در آن ایفا می کند در مقاله ای تحت عنوان "آمریکا درجهان معاصر" بیان داشت: امروزه سیاست های بین المللی معاصر با هیچ یک از گونه های سنتی که پیش از این نظریه پردازان بدان پرداخته اند منطبق نیست. بلکه آنچه وجود دارد مجموعه ایست متشکل از ابرقدرتی که امپراتوری نیست در کنار چند قدرت عمده دیگر  بدین معنا که اولاً ابر قدرت واحد در عرصه جهانی اغلب می تواند اقدامات مجموع دیگر قدرتهای عمده را نقض و وتو کند و دوم اینکه ابرقدرت واحد برای حل و فصل مسائل بین المللی تنها نیازمند همکاری با برخی قدرتهای دیگر است .(محمدی ، 1388: 123) هانتینگتون این ساختار جدید را "تک – چند قطبی" نام نهاد.

اما بی شک در دنیای جدید نمی توان به وجود قطبهای مشخص و تمایز قدرت قائل بود و با مرز بندی آنها را از یکدیگر متمایز کرد. به عبارت دقیق تر قطبی بودن از صفحه بین الملل برداشته شده است. بر این اساس ساختار جدید نظام بین الملل نوین موضوعی و منعطف است، نه کشوری و غیر منعطف. به این معنی که دیگر حتی از نظر نظامی نیز ،نظام جدید را نمی توان تک قطبی دانست که تنها آمریکا توانائی مداخله داشته باشد. (افراطی گری و تروریسم از بنگلادش تا فرانسه  و از ترکیه تا نیجریه را در نوردیده و شبکه پیجیده ای را ایجاد نموده است تا آنجا که کشورها هر یک بر اساس منافع ملی خود به میدان مبارزه با آن گام نهاده اند.)  بنابراین در نظم کنونی کشورهای مختلف با توجه به اینکه منافع آنها در گرو اتخاذ چه موضوعی است تصمیم گیری می کنند نه در قبال موضوعات و مسائل ایدئولوژیک. بر این اساس، نظم جدید نظمی غیر ساختاری است و آنچه که تعیین کننده رفتار کشورها بوده است، منافع ملی آنها می باشد که تابعی از شرایط زمان و مکان است.  از طرف دیگر از نظر نظامی از ابتدای قرن اخیر هیچ کدام از بحرانهای بوجود آمده تنها با دخالت یک ابر قدرت (ایالات متحده) حل و فصل نشده است. (شفیعی: 1387 ) با نگاهی مجمل به مسأله سوریه این فرضیه به خوبی اثبات خواهد شد که اگر چه ایالات متحده در خاورمیانه دارای منافع جهانی است اما این منافع بدون جلب نظر قدرتهای منطقه ای محقق نخواهد شد. به عبارت دیگر منافع جهانی آمریکا با منافع ملی کشورهای منطقهگره  خورده است. این امر بدان جهت است که از آنجا که هر بحرانی به طور طبیعی در یک منطقه جغرافیائی رخ می دهد در بحرانهای منطقه ای قدرت های منطقه ای از جایگاه مهمی برخوردارشده اند به طوری که قدرت جهانی نیز بدون آنها توانائی اقدام را ندارد اینک ایالات متحده به درستی این را دریافته است  که قدرت های جهانی در بحرانهای منطقه ای با همکاری دیگر قدرتهای منطقه ای باید وارد عمل شود و ائتلافهای گزنیشی را شکل دهد، بر خلاف نظامهای پیشین که اعضای آن بیشتر قدرتهای اروپائی و آمریکا بودند در نظام جدید بین المللی تعداد اعضای تاثیرگذار نظام بین الملل افزایش یافته است. بنابراین تکثر قدرت بیش از آن است که بتوان آن را تک قطبی نامید. هرچند یک قدرت جهانی وجود دارد اما نظام بین المللی تک قطبی نیست بنابراین در نظام بین المللی کنونی قطب واحد وجود ندارد و احتمال پدید آمدن آن با توجه به رویه های جاری در سیاست بین الملل اندک است. 

 به این ترتیب می توان گفت جهان در قرن 21 نه به سمت تک قطبی بودن با محوریت آمریکا (ثبات مبتنی بر هژمونی و سیطره) حرکت کرده است و نه به سمت چند قطبی بودن (به چالش کشیده شدن اقتدار آمریکا توسط قدرتهای دیگر نظیر کشور های اروپائی ، ژاپن و ...) رفته است، بلکه الگوی جدیدی از روابط میان واحد های سیاسی در حال شکل گیری است که می توان آن را " هژمونی مرکز- پیرامون " نامید. در شرایط فعلی جهان برای حل یک بحران ناگزیر باید دیپلماسی چند جانبه گرایانه ای اتخاذ نماید. البته در این حالت نیز وجهه رهبری آمریکا بر جهان به قوت خود باقی است و این امر تنها به دلیل قابلیت بسیار بالای ایالات متحده در تأثیرگذاری بر تحولات جهان می باشد اما رهبری بر جهان مستلزم همکاری دیگر کشورهاست و این امر تنها با اتخاذ سیاستی در جهت به اجماع رساندن کشورها بر سر اصول و قواعد مناسبات بین المللی و چگونگی اجرای آنها عملی خواهد شد. بنابراین قدرتهای بزرگ و اصلی بین المللی (از ابعاد نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) و واحدهای سیاسی پیرامونی به لحاظ آنکه دارای منافع مشترک بوده و توسط مخاطرات مشترکی تهدید می شوند، در قالب یک گروه گرد هم آمده اند و می کوشند با همکاری یکدیگر بر مقدرات جهان سیطره یافته و این سیطره و هژمونی مرکز-پیرامون ، ثبات و نظم جدید جهانی را سامان دهد. اکنون آمریکا و دیگر قدرتهای برتر پی به این برده اند که بدون کمک کشورهای پیرامون نظم نوین جهان شکل نخواهد گرفت. با همین رویکرد است که قدرت نظامی ایالات متحده در کنار کردهای کوبانی با تروریسم می جنگد. یا برای حل معادلات منطقه خاورمیانه باید ایران را دخالت داد.

ایرج کرمی: کارشناس ارشد روابط بین الملل

  • شفیعی الف،نوذر«نقش ايران در فرايند دولت سازی افغانستان» (دی 1387) به نقل از:

http://drshafiee.blogfa.com/post-90.aspx

  • حاجی یوسفی،امیر محمد،(1387)، سیاست خارجی ایران در پرتو تحولات منطقه ای(1991-2001)،چاپ سوم، تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی
  • هانتینگتون، سامویل، آمریکا در جهان معاصر، ، فصلنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی شماره 178و188 فروردین و اردیبهشت1382 مترجم مجتبی امیری وحید صفحه 30-39

  

[1]Concrete

[2]Analytic

[3]Pattern of alignement

نظرات
Behnam
| |
2016-07-24 01:12:51
با سلام خدمت برادر عزیزم جناب سرهنگ ایرج کرمی کارشناس امور بین الملل تحقیقات شما بیانگر واقعیات امروز جوامع بین الملل بود با امید به پیروزی وسرافرازی همیشگی شما سربلند باشید
آخرین اخبار