کد خبر: 2849
تاریخ انتشار: 23 تیر 1395 - 17:05
شیرین بغدادی
یادته یه بار بهت گفتم هر بار که دلم میشکنه، یه تیکه از روحم گم میشه؟ یادته بهت گفتم که دلمو نشکون، روحم کوچیک میشه و آدمی که روحش کوچیک باشه، نمیتونه هیچ کارِ درست و درمونی انجام بده؟

فراتاب‌ـ سرویس فرهنگی/ شیرین بغدادی:

_ هیچ وقت عاشقم شدی؟

_ راستش یه احساس قوی بود اون اوایل ولی نشد . نشد که برسه به عشق.

_ نشدنش تقصیر من بود یا تو؟

_ هیچکدوم ، اصلاً قصوری نبود که بعد اینهمه وقت بخوایم دنبال مقصرش بگردیم.

_ پس چی شد ؟ چی شد که یهو رفتی؟

_ من یهو نرفتم ، تو چشماتو بسته بودی و قدم به قدم دور شدنمونو ندیدی .

_ یعنی چی؟ من که داشتم تلاشمو میکردم...

_ یعنی چی تلاش میکردی؟ ببین عشق مثل دندون نیست که یه تب و کلافگی قبل از دراومدنش داشته باشه و نیش که زد خیالت راحت بشه درمیاد و میشینه کنار بقیه ی دندونا، عشق مثه یه گیاهه، اصلاً چرا راه دور بریم؟ مثل همین چنارای ولیعصر، باید دونه شو بکاری، خاکش خوب باشه، آب بهش بدی، نور بدی، که تازه یه ساقه ی نازک از توی خاک بیاد بیرون، بعد باز باید مراقبش باشی که زیر پا له نشه، جک و جونوری نخوردش، علف هرز دورشو نگیره و بخشکه تا بشه نهال، زحمت داره، مراقبت میخواد، نهال هم که شد، بهشم که خوب برسی، ممکنه یهو سرما بهش بزنه و خلاص. اینا تازه مال اولشه، درخت شدنش که دیگه مکافاتیه. از پارک وی که بازم سوار این ماشین لکنته ت شدم، تا همینجا، چند تا تنه ی بریده ی چنار دیدی؟ چنارایی که یه روزی یه درخت بلند و تنومند بودن ولی خشک شدن و پوسیدن و اونوقت بریدنشون تا آوار نشه رو سر کسی ؟ قصه ی دوست داشتنم همینه.

_ بهم بگو که باید چیکار میکردم؟ من که گفتم یه کم صبر کن تا شرایطمون جور شه و بیام خواستگاریت

_ من گفتم ازدواج؟ من حرفی از خواستگاری زدم؟ حرفمون عشقه

_ عشق که بدون بوس و کنار باشه که عشق نیست

_ آره ولی بوس و کنارِ بی موقع و بی دلیلم، ریشه ی عشقو می خشکونه ، میکندش عادت ، چه میدونم، پاسخ به غرایز.

_ پس تکلیف چی بود؟ تو اهل جور دیگه ش بودی؟

_ معلومه که نبودم.

_ گیجم نکن. چند سال هر روز از خودم پرسیدم که چی شد ؟ چرا اینجوری شد؟ تو رفتی که جواب ندی؟ هان؟

_ تو جرأت نداشتی، نه جرأتِ عاشق شدنُ، نه جرأت شوهر شدنُ. چهار بار که ولیعصرُ با هم گز کردیم، چهار بار که رفتیم کافه، گفتی ازدواج. بهت گفتم زوده، گفتی نه، دیر بشه شوقمون ته میکشه واسه همدیگه. اما جرأتشو نداشتی ، گفتی ازدواج تا از زیر عشق در بری. تا بعدش به خود بگی پوووف، اینم که عادی شد. اینم که چیزی نبود. بهم نگفتی ولی میدونستم که جرأت ازدواج رو هم نداشتی. میتونستی بری بگی من زنی رو میخوام که 7 سال ازم بزرگتره و قبل از من یه بار نشسته پای سفرۀ عقد؟ نه، نداشتی. چون نمیخواستی. بار آخری که حرف زدیم و تو گفتی ازدواج، تو چشمات یه چیزی بود که فهمیدم اگه بمونم  اون دونه ای رو که با هم کاشته بودیم و داشت نهالی می شدُ باید خودم با دست خودم از ریشه دربیارم. واسه همین رفتم. رفتم و نهالو سپردم به دست باد، رفتم تا خودش خشک بشه. اینجوری درد و تلخیش کمتر بود.

_ کاش بهم فرصت میدادی.

_ فرصت واسه چه کاری؟ تنها کاری که می شد کرد خداحافظی بود که خوب، هیچوقت براش دیر نیست. همین الان بگو خداحافظ، بعدش من میرم پی کار خودم، تو هم برو پی کارِ خودت

_ اینهمه دنبالت نگشتم که بگم خداحافظ

_ پس چی؟

_ پیدات کردم تا بهت بگم ببخشید، ببخشید که انقدر طول کشید تا بفهمم از زندگیم چی میخوام. ببخشید که انقدر طول کشید تا بفهمم چقدر دوستت دارم، ببخشید که جرأت نداشتم، ببخشید که نبودم.

_ باشه، بخشیدم

_ حق داری اینطوری حرف بزنی.

_ چرا انقدر همه چیزو کش میدی؟ یه خداحافظی و دلجویی بود که تموم شد و رفت.

_ ولی همه ش این نبود، توی این چند سال خیلی کارا کردم، به خیلی جاها رسیدم ولی ته تهش، تو نبودی. حتی یه بار تا پای مرگ رفتم و اونوقت تنها حسرتم این بود که می میرم بدون اینکه حتی یه روز با تو زندگی کرده باشم.  

میگم شاید این چند سال که ما حواسمون به اون نهال نبوده، واسه خودش درختی شده باشه، میشه بهش برگشت. اگه تو بخوای، اگه بذاری

_ تنها چیزی که از اون نهال مونده یه تیکه هیزمه، که تو آتیشش زدی و داری خودتو روش کباب میکنی. اگه بخوای یه مرده رو به زندگی برگردونی، میشه زامبی. بیخیالش بشو.  آدما وقت خداحافظی، نمیگن سلام .

_ بذار حرف بزنیم، شاید بشه. بشه که دوباره از نو شروع کنیم

_ یادته یه بار بهت گفتم هر بار که دلم میشکنه، یه تیکه از روحم گم میشه؟ یادته بهت گفتم که دلمو نشکون، روحم کوچیک میشه و آدمی که روحش کوچیک باشه، نمیتونه هیچ کارِ درست و درمونی انجام بده؟

_ آره

_ برگشتنِ به تو، برگشتنِ به دوست داشتنت، کار بزرگیه. از من برنمیاد... چراغ میدون تجریش که قرمز شد من پیاده میشم.

_ قبلش بریم بابی ساندز، مثل اون وقتا؟

_ من خیلی وقته که گیاهخوارم، چراغ قرمز شد... من رفتم، خداحافظ .

 

بازنشر مطالب با ذکر منبع (فراتاب) بلامانع است

 

 

نظرات
آخرین اخبار