کد خبر: 2837
تاریخ انتشار: 23 تیر 1395 - 05:15

به گزارش فراتاب، «دختر»، حاصل اعتماد به نفس بالای میرکریمی است. میرکریمی که در فیلم‌های ابتدایی کارنامه‌اش قصه‌هایی کلاسیک را با شکوه و دقت و جزئیات شگفت‌انگیزی تعریف می‌کرد، از «به همین سادگی» روند دیگری را پیش گرفت. حذف قصه و تاکید بر جزئیات روزمره زندگی.
این روش هم هربار به دلیلی انجام می‌گرفت، در به همین سادگی برای روایت یک روز از زندگی زنی ساده و معمولی که در آستانه یک تصمیم سخت قرار گرفته است. در «یه حبه قند» این حذف عامدانه قصه و تاکید بر جزئیات زندگی روزمره برای میرکریمی حالت نوستالژیک داشت. بازسازی یک گذشته و یک مدل از زندگی که در چنبره زندگی تکنولوژی زده امروز دارد به دست فراموشی سپرده می‌شود. در «امروز» هم این حذف قصه و تاکید برجزئیات برای نشان دادن عمل قهرمانانه یک مرد ساده انجام می‌گیرد. دختر هم از این قاعده مستثنی نیست. داستان فیلم این‌قدر ساده و روی کاغذ پیش‌پا اُفتاده است که کمتر کارگردانی حاضر می‌شود سراغ آن برود. اما میرکریمی همین داستان به ظاهر ساده را به چالشی عظیم و واقعی میان پدری سنت‌گرا و دختری طالب آزادی بدل می‌کند.
میرکریمی با حذف قصه تاکید بسیاری روی فضا می‌کند. فضاسازی حوزه تخصصی میرکریمی در فیلمسازی است. در به همین سادگی این فضاسازی در خدمت بازنمایی ملال در زندگی زنی خانه‌دار است. در یه حبه قند بار نوستالژیک پیدا می‌کند و مارا به گذشته‌ای می‌برد که شاید به لحاظ زمانی خیلی دور نباشد، اما به لحاظ تعییر سبک‌زندگی مردم خیلی دور به نظر می‌رسد.
همین فضاسازی در امروز در خدمت ایثارگری یک مرد قرار می‌گیرد. ایثاری که سویه‌های عرفانی پیدا می‌کند. سویه‌های عرفانی که در سکوت مرد تجلی پیدا می‌کند. در دختر اما، نه خبری از ملال به همین سادگی هست، نه شکوه نوستالژیک یه حبه قند و نه ایثار امروز. این فضاسازی منحصربه‌فرد قرار است بدل به چالشی اخلاقی میان فرزند و پدر تبدیل شود.
پدری ساده، سنتی و وابسته به ارزش‌های پدرسالاری که در مقابل دختر خواهان آزادی‌اش قرار می‌گیرد. میرکریمی سطح این کشمکش را خیلی بالا نمی‌برد. فرار دختر از خانه را به حضور در یک مهمانی دورهمی محدود می‌کند. میرکریمی اصولا اهل نشان‌دادن فاجعه و رفتارهای خارج از عرف نیست. در به همین سادگی هم طاهره گاهی برای فرار از ملال به زندگی مرد همسایه دقت می‌کند تنها چیزی که نظرش را جلب می‌کند عدم توانایی مرد در طبخ ماکارونی است. این دقت و کنجکاوی از این فراتر نمی‌رود و طاهره هم با دادن یک دستور عمل دقیق به مرد برای طبخ ماکارونی در سوپر مارکت مشکل او را حل می‌کند. همین.
سطح چالش‌ها در آثار میرکریمی از این فراتر نمی‌رود. در دختر هم با چالشی در این سطح مواجهیم. چالشی که قرار است دختر و پدر را به نقطه تعادل برساند تا بتوانند گفت و گو را آغاز کنند. اوج این فضاسازی را زمانی می‌بینیم که آقای عزیزی دنبال ستاره می‌آید. از لحظه‌ای که ستاره از خانه دوستش پونه بیرون می‌آید تا همراه پدرش(آقای عزیزی) به خانه برگردد ما با فضاسازی بی‌نقصی مواجه هستیم که با کمترین کنش ترس ستاره را به ما منتقل می‌کند.
شاید با دیدن فیلم خیلی‌ها بخواهند میرکریمی به ایستادن کنار پدر متهم کنند. بخواهند او را سنت‌گرایی معرفی کنند که برای از دست‌رفتن ارزش‌های سنتی جامعه دل می‌سوزاند و حل معضلات جامعه را منوط به بازگشت ارزش‌های سنتی می‌داند. در حالی که واقعیت امر چیز دیگری است. میرکریمی دل در گرو سنت دارد، اما آن را یک‌سره نمی‌پذیرد. او معتقد است که سنت و مدرنیته باید به فهمی مشترک از وقایع و پدیده‌های جاری در جامعه برسند. در دختر آقای عزیزی راه‌حل ماجرا نیست. بلکه او خودش بخشی از ماجراست، اگر نگوئیم معضل اصلی است.
آقای عزیزی انقدر بی‌حواس است که نمی‌بیند دخترانش بزرگ شده‌اند و به جای سخت‌گیری، احتیاج به همراهی دارند. برای همین هم هست که از اقدام ستاره بیش از آن‌که عصبانی باشد، شگفت‌زده است. او باورش نمی‌شود دخترش بدون اجازه او برای حضور در یک مهمانی دورهمی از خانه برود. برای همین سفری به تهران را آغاز می‌کند. سفری که در ظاهر برای بازگرداندن ستاره است، اما در پایان این سفر خود آقای عزیزی است که تغییر می‌کند. سفری درونی که او را مجبور می‌سازد با خواهر طرد‌شده‌اش ملاقات کند و اشتباهات گذشته‌اش را به یاد بیاورد. سفری که باعث می‌شود مهربان‌تر شود، محکوم شود و بدل به انسان دیگری شود. آقای عزیزی راه‌حل نیست، بخشی از ماجراست.
میرکریمی در کنار فضاسازی، اُستاد درآوردن رابطه‌های دخترانه/زنانه است. در یه حبه قند ثابت کرده بود که چقدر این جزئیات را خوب می‌شناسد. در دختر هم صحنه حضور دخترها در کافی‌شاپ بسیار جذاب از کاردرآمده است. ذره‌ای شعاری نیست. پر از تک لحظه‌های درخشان و جذاب است. مثل آن‌جایی که یکی از دخترها از هیز بودن اُستادشان حرف می‌زند و یا زمانی که مسئله خواستگاری یکی از دخترها پیش می‌آید. در همین‌جا میرکریمی بزرگترین اشتباهش را مرتکب می‌شود. در نسخه جشنواره دو سکانس کافی‌شاپ در ابتدا و انتهای فیلم استفاده شده بود. جایی که پرسش از رفتن و ماندن ستاره بدل به نقطه کلیدی فیلم می‌شد و رفتار ستاره و بازگشتش برای برداشتن سپرتاس(ظرف غذاخوری اهدایی پدربزرگ)پاسخ تمام پرسش‌های فیلم بود. اما، در نسخه فعلی اکران‌شده فیلم، سکانس دوم کافی‌شاپ به ابتدای فیلم منتقل شده است و عملاً رفتار ستاره را بی‌معنا کرده است. با این تغییر میرکریمی خودش را از پایانی درخشان محروم کرده است.
در اکثر دقایق، فیلم از ورطه شعار دادن فرار می‌کند و می‌تواند با نشانه‌گذاری‌های ظریف مضمون فیلم را منتقل کند. اما در قسمت‌هایی از فیلم این ظرافت از بین می‌رود و ما با شعارهایی طرفیم که بیشتر مناسب سریال‌های تلویزیونی است. مثل تاکید نالازم دوربین روی عکس ماشین لکنته قرمز به دیوار خانه خواهر که یادآور خاطرات گذشته است. یا دیالوگ خواهر آقای عزیزی در ستایش خانواده. فیلم تک لحظه‌های طنزآمیز درخشانی دارد که باعث می‌شود سنگینی فضای فیلم تعدیل شود. مثل حضور خانم همسایه برای برداشتن ابرو و واکنش‌های آقای عزیزی از حضور او که طنز شیرینی خلق می‌کند. یا نحوه خداحافظی دخترها با ستاره در آستانه پلکان فرودگاه. دختر میرکریمی بازگشت به نقطه تعادل است. هدف اصلی‌اش همین است. یک دستورالعمل برای پدرخوب بودن. تمام حرف فیلم دختر این است که باید با یک‌دیگر حرف بزنیم، این حرف زدن باعث می‌شود تا به هم حق بدهیم و هم‌دیگر را درک کنیم. این چیزی است که آقای عزیزی در پایان سفر درونی‌اش متوجه می‌شود. این‌‌که باید حرف بزند و به دیگران هم اجازه بدهد تا حرفشان را بزنند. حاصل چنین رفتاری بازگشت به نقطه تعادل است و آغاز یک زندگی بهتر.

منبع :فردا

نظرات
حامد
| |
2016-08-21 17:25:58
فیلم زیاد خوبی نبود. بازی فرهاد اصلانی و مریلا زارعی عالی بود. فیلم یک سوتی هم داشت که من ندیدم جایی گفته بشه، زمانی که ستاره عزیزی برای گرفتن کارت پرواز به کانتر مراجعه میکنه و کارت ملیش رو میده، مسئول کانتر اون رو به اسم ماهور الوند صدا میزنه یعنی اسم و فامیل واقعیش
آخرین اخبار