فراتابـ سرويس فرهنگي:حسن زیرک در یکم آذرماه سال 1300هجری شمسی در محلهٔ قلعهٔ سردار شهر بوکان به دنیا آمد. در همان اوان کودکی پدر حسن زیرک به دلیل بیماری درگذشت و دیری نگذشت که مادرش نیز ازدواج مجدد کرد.
بعداز فوت پدر و ازدواج مجدد مادر، سرپرستی حسن زیرک به برادر بزرگش به نام عبدلله سپرده شد. وی به خاطر شرایط سخت زندگی از نعمت درس و تحصیل بیبهره ماند. پس از مدتی که حسن به سنّ نوجوانی رسید براساس اظهارات نزدیکان، بابرادرش اختلاف پیدا کرده و ازخانه خارج می شود.
در روایت دیگری گفته می شود زیرک بعد از آنکه در یک حادثه تصادف ماشین در سقز سبب مرگ جوانی 18 ساله می شود و به حبس ابد محکوم می شود، مادرش، همسر زیرک به نام "محبوبه" را به همسری برادرش در می آورد. این کار، دل لطیف حسن را شدیداً آزرده می کند و داستان آوارگی های او شروع می شود.
حسن نوجوان، برای ادامه زندگی و پیدا کردن هزینه معیشت خود به کارهای سختی مانند کارگری، شاگرد قهوه چی و کار در معادن سنگ تن می دهد. وی بعد از چند سال تحمل سختی و مشقت، تصمیم به ترک وطن گرفت.
در کتاب خاطراتش که بعدها توسط میدیا زندی (همسر زیرک، و دو تن از نزدیکانش) نگاشته شد چنین می آورد که؛ به سوی خاک کردستان عراق درحرکت بوده و قصد آن دیار نموده است. در بین راه از شهرها و روستاهای بیشماری گذشته و شروع به ترانه خوانی و درد ودل با این وآن کرده است. همزان با ترانه خوانی در روستاها شروع به کارگری می کند و از همان دوران گوهر درونی خود را یافته وبه صدای دلنشین خود پی برده است.
می گویند چون صدایی گیرا و حنجره ای پربار داشته همه اورا دوست داشتند، به جز اندکی از نزدیکانش که بنابر سنت رایج زمان با ترانه خوانی و هنر درونی وی مخالفت می کردند.
وی در کتاب خاطراتش می افزاید: شبی در بین راه با چوپانی آشنا شده و شب را در نزد آن بیتوته می کند. چوپان همراه با پسرش قصد کشتن وی و بدست آوردن اندک پولی که همراه وی بوده را داشته اند اما حسن با چابکی تمام از مرگ نجات یافته و جان سالم به درمی بردو از آنجافرار می کند. سرانجام پس از کلی دربه دری وآوارگی به خاک کردستان عراق می رسد.
زیرک در رادیو بغداد (1326 هجری شمسی)
در یکی ازروستاهای کردستان عراق، گویا جشن عروسی پرپا بوده و خوانندگان درآن ترانه خوانی می کرده اند، حسن خود را به عروسی رسانیده و در پایان قطعه آوازی می خواند و نظر همه را به خود جلب می کند، مردم از وی استقبال کرده و اطرافش را می گیرند.
حسن در همان روز به خانه یکی از بزرگان روستا رفته و پس ازمدتی اقامت، به سفارش دو تن ازمردان روستا برای فعالیت در بخش کردی رادیو بغداد معرفی می شود.
روایت دیگری نیز در رابطه با نحوه آشنایی حسن زیرک با رادیو کردی بغداد اظهار شده. براساس این روایت زیرک به عراق میرود و در مسافرخانۀ فندق شمال، به شاگردی میپردازد. روزی هنگام نظافت، درحالی که مشغول زمزمۀ یکی از ترانههایش بوده، مسافری به نام جلال طالبانی (رهبر وقت اتحادی، میهنی کردستان)، که در آنجا اقامت داشته، باشنیدن صدای حسن زیرک، او را به رادیو بغداد برده و زیرک در آنجا مشغول به کار میشود.
حسن زیرک داستان شروع به کار خود را در رادیو کردی بغداد اینگونه تعریف می کند: 27 سال سن داشتم که برای کار در رادیو کردی بغداد عازم این شهر شدم، در ایستگاه رادیو برای آزمایش از من درخواست خواندن آوازی کردند، همین که شروع به خواندن کردم بهت نوازندگان را فرا گرفت.جست وخیز کرده، ساز برداشتند و نواختند و ازهمان زمان فعالیت خود را دررادیو رسماً آغاز کردم.
حسن زیرک در این سالها بر اثر تعلیم نزد هنرمندان و موسیقی دانانی که در رادیو بغداد مشغول به کار بودند، در کار خود مهارت بیشتری پیدا کرد و ترانه های بسیاری را سرود که مورد استقبال کردهای سراسر کردستان قرار گرفت.
چندی نگذشت که صدای حسن در ایران نیز شنیده شد. در این زمان حسن زیرک در عراق محبوبیت زیادی یافته و هرشب او را به مجلس اعیان و بزرگان دعوت می کردند.
زيرک در رادیو تهران (1337 هجری شمسی)
با این وجود زیرک هوای دیار یافته و قصد بازگشت به ایران می کند. وی در سال 1958 میلادی، برابر با 1337 خورشیدی، به ایران برمیگردد. هنگام اقامت، در مراغه، با دکتر زندی پدر همسر آینده اش میدیا آشنا می شود و این آشنایی سبب می شود که حسن در رادیو کردی که در در تیر ماه همان سال در تهران تأسیس شده بود، شروع به کار کند و با "میدیا زندی"همکار شود و بعد از مدتی علی رغم تفاوت سنی با وی ازدواج می کند.
نتیجه ازدواج زیرک با خانم میدیا دو کودک به نامهای مهتاب (آرزو) و ساکار (مهناز) است.
در این دوران زیرک به میانسالی نزدیک شده و اوج هنر و طنین صدایش را به گوش شنوندگان و دوستداران خود عرضه می کند. بااین حال پس از مدتی به قولی از رادیو اخراج شده و به قولی دیگر خود استعفا میدهد وبه زادگاه خود یعنی بوکان بازمی گردد و بعداز چند ماه با دلی شکسته، بار و بند خود را به سوی بغداد پیچید.
هنگامی که به بغداد رسید، در آنجا نیز به او بی مهری می شود. زیرک را گرفتند و به اتهام جاسوسی روانۀ زندان کردند. در آنجا او را به پنکه بسته و شکنجه می دهند.
پس از رهایی از آنجا، به ناچار به تهران برگشت. در تهران نیز ساواک او را به این دلیل که در ترانه هایش نام کوهها و دشت های کردستان را برسر زبان می آورد، گرفت و زیر شکنجه قرار داد. جریان دردناک شکنجه اش در ساواک، خودش در نواری صوتی ضبط کرده، که صدای او هنوز به یادگار مانده است.
همسر مرحوم حسن زیرک که خودش گوینده بخش کردی رادیو تهران قدیم است مینویسد: »حسن زیرک نزدیک به هزار ترانه در تهران و کرمانشاه اجرا کرده بود و بخاطر همین ترانههای او بود که روزانه نزدیک به دوهزار نامه نوشته میشد و حتی درون نامه پول قرار میدادند تا ترانه مورد درخواست آنان پخش شود و در کل برنامههای کردی رادیو تهران و کرمانشاه بخاطر صدای دلنشین حسن زیرک مورد توجه همه قرار گرفته بود و آن موقع هر روز دو بار برنامه (ما و شنوندگان) پخش میشد و حسن زیرک با صدای رسا و لذتبخش خود باعث معروفیت و کیفیت و شکوفایی برنامههای کردی در تهران و کرمانشاه شده بود و سیل نامههای طرفداران ترانههای او هر روز به رادیو جاری بود.
زیرک در رادیو کرمانشاه (سالهای 1341 و 43)
در سالهای 41 تا 43 زیرک در کرمانشاه اقامت می کند. وی برای خود انجمنی از موسیقدانان را تشکیل می دهد. در آن روزها زندگی کارمندی زیرک، به سرازیری می افتد و دولت به او حقوق نمی دهد چرا که رئیس برنامۀ کردی، شکرالله بابان، گفته بود: ما نزدیک به 1500 ترانه با صدای حسن زیرک داریم، دیگر احتیاجی به خود او نیست!
در همین روزگار، استاد علی مردان و حسن جزراوی و محمد عارف جزراوی، سه تن از اساتید برجستۀ موسیقی کرد عراق، به ایران می ایند و از حسن زیرک و همسرش میدیا زند دعوت می کنند به رادیو بغداد بروند.
دولت وقت، فوری دل زیرک را به دست می آورد و به او حقوق ماهیانه و حقوق های گذشته اش را پرداخت می کند تا وقتی که مهمانان عراقی از ایران رفتند. پس از رفتن آنان دولت وقت، بلافاصله به طور کلی زیرک را از اداره اخراج کرد.
ناملایمتهای روزگار سبب می شود زیرک به همراه همسر دیگرش رابعه خانم که پس از میدیا خانم با او ازداواج کرده بود در سر راه مریوان ، قهوه خانه ای کوچک باز کرده بود و در آنجا با دلی پر از درد و غم ، زندگی را می گذارند.
سالهای پایانی و فوت حسن زیرک (تیرماه 1351)
سالهای پایانی زندگی زیرک در تلخی و ناکامی گذشت و چندان به آواز نمیپرداخت. در منطقه بوکان قهوهخانهیی دایر کرد و در میان مردمی که دوستشان داشت و دوستش داشتند آخرین نفسهایش را در رنج و بیماری کشید و سرانجام در چهارم تیرماه 1351 در بیمارستان شهر بوکان به علت بیماری لاعلاج چشم از جهان فروبست و بر فراز کوه نالشکینه که از کوههای معروف و زیبای آن منطقه است به خاک سپرده شد.
همسر مرحوم حسن زیرک که خودش گوینده بخش کردی رادیو تهران قدیم است مینویسد: »حسن زیرک نزدیک به هزار ترانه در تهران و کرمانشاه اجرا کرده بود و بخاطر همین ترانههای او بود که روزانه نزدیک به دوهزار نامه نوشته میشد و حتی درون نامه پول قرار میدادند تا ترانه مورد درخواست آنان پخش شود و در کل برنامههای کردی رادیو تهران و کرمانشاه بخاطر صدای دلنشین حسن زیرک مورد توجه همه قرار گرفته بود و آن موقع هر روز دو بار برنامه (ما و شنوندگان) پخش میشد و حسن زیرک با صدای رسا و لذتبخش خود باعث معروفیت و کیفیت و شکوفایی برنامههای کردی در تهران و کرمانشاه شده بود و سیل نامههای طرفداران ترانههای او هر روز به رادیو جاری بود.
« استاد شهرام ناظری هنرمند بلند آوازه موسیقی سنتی ایران در خصوص صدای حسن زیرک می گوید: »در خصوص مرحوم حسن زیرک، در مجموع فقط میتوانم بگویم که یک انسان نابغه به معنای واقعی بود، یعنی در همان لحظه که وارد ارکستر رادیو میشد و به اتاق ضبط میرفت بداهتا هم شعر میسرود، هم آهنگ میساخت و هم آن را میخواند که تا کنون چنین موردی در موسیقی سابقه نداشته است و با توجه به این نکته که ایشان سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند اما موسیقی و شعر را به صورت الهامی و حفظ شده میخواند و واقعا از افراد کاملا استثنایی و از نوابغ موسیقی کردی بودند و بنده در میان خوانندگان کرد علاقه خاصی به صدای حسن زیرک دارم.
یادش گرامی...
منبع:شنوباس/ صدیق پیغامی