کد خبر: 2387
تاریخ انتشار: 27 خرداد 1395 - 18:00
گفتارهایی درباب اندیشه عدم خشونت (1)
نفى خشونت نفى پيكار، جسارت و نفى الزام و تكليف نیست، بلکه مبارزه ای است برای برقرای ارتباط با آنچه دیگری نامیده می شود بجای نابودی وی. عدم خشونت درصدد نفى رقابت ميان انسانها نيست بلكه نيرويى است عارى از خشونت براى مجبور كردن ديگرى به پذيرش عدالت و آزادى.

فراتاب/ گروه اندیشه‌ـ سمیرا محتشم: فلسفه ی عدم خشونت پدیده ای است که در تاریخ آمیخته به خشونت بشر شکل گرفته تا چنان که پل ریکور اذعان می کند «به صورت تکلیفی برای همگان و پدیده ای تاریخ ساز درآید.» فلسفه ی عدم خشونت، ضمن رد تاريخ خشونت، به دنبال پايه گذارى تاريخ ديگرى است كه مبناى آن احترام و آگاهى از جایگاه فردى «ديگرى» است و شناخت این جایگاه مستلزم نوعی جهان بینی خاص اخلاقی است؛ يعنى فلسفه سياسى ای که از رابطه ی دوسويه ی دوست و دشمن خارج شده و با فلسفه اخلاق پيوند مى يابد.

 

جنبه های مختلف پدیده عدم خشونت

   سه جنبه ی اساسی پدیده ی عدم خشونت را می توان این گونه بیان کرد:

  • نخست آن كه پديده ی عدم خشونت پديده اى طردكننده و منع كننده است كه بهترين نمود آن را مى توان در نافرمانى هاى مدنى مشاهده كرد.
  • نكته ی بعدى به گسسته و منقطع بودن پديده ی عدم خشونت در تاريخ اشاره مىكند كه بنابر آن، عدم خشونت پديده اى بوده است كه همواره به صورت گسسته و با رهبرى هاى فردى، شكل اجتماعى به خود گرفته اند كه نمى توان در آن تداومى را پيگيرى كرد.
  • مسئله ی مهم دیگر که در این رابطه قابل توجه است، تقابل عدم خشونت با يك شرايط ويژه ی اجتماعى و سياسى می باشد.
       اما روش هاى متنوع مقابله با خشونت در فرهنگ ها و تمدن هاى مختلف در طول تاريخ بنابر خصوصيات و ويژگى هاى آنها به صورت های مختلف به وجود آمده و نمود عینی یافته اند. به همين شكل، تمدن و فرهنگ شرقى و غربى روش هاى متفاوتى از برخورد با خشونت را موجب می شود. مفهوم عدم خشونت در اندیشه ی سیاسی غرب بیش از این که محصول تراوشات ذهنی متفکران باشد ناشی از وضعیت درگیری و کشاکش فرقه های مذهبی بود. اصل و اساس تساهل دینی نخستین بار به وسیله ی جان لاک مطرح شد. 

نفى خشونت نفى پيكار، جسارت و نفى الزام و تكليف نیست، بلكه باید آن را این گونه مطرح کرد که اگر زندگی را مبارزه و پیکاری مداوم بدانیم، عدم خشونت هم مبارزه ای است که به دنبال راهی برای برقراری ارتباط به جای نابودی آن چیزی است که تحت عنوان «دیگری» نامیده می شود. عدم خشونت درصدد نفى رقابت ميان انسان ها نيست بلكه نيرويى است عارى از خشونت براى مجبور كردن ديگرى به پذيرش عدالت و آزادى يا به نوعى اعمال نيرويى اخلاقى در نبود اخلاق. اين «ديگرى» مى تواند قدرت مقتدر در جامعه باشد. خشونت در خود حتی مفهومی پنهان از ضعیف شدن سیاست را نهفته دارد؛ چرا که سیاست نه به معنای حاکمیت مقتدر بلکه نوعی قرارداد اجتماعی دو سویه و سامان دهنده ای دموکراتیک است.

عدم مشروعیت خشونت

مسئله ی ديگرى كه در ارتباط با عدم خشونت مطرح مى شود، عدم مشروعيت خشونت است. در اين ارتباط می توان به اين جمله از هانا آرنت استنادکرد که: «خشونت اگرچه مى تواند موجه باشد، ولى مشروع نيست؛ بدين معنا كه هرچند كه بتوان خشونت را از لحاظ عقلى يا ايدئولوژيك توجيه نمود (مانند آنچه كه در نظام هاى فكری نازيسم يا كمونيسم وجود داشت)، نمى توان به آن مشروعيت بخشيد و يا براى آن ارزشى اخلاقى قائل شد»[1]. نفی خشونت در قلمروی سیاست از سوی آرنت کوششی است برای پدید آوردن نمونه ی دولت شهری مدرن که سنگ بنای آن بر مفهوم خشونت نباشد. آرنت بر سر این نکته با افکار و دیدگاه های سیاسی اندیشمندانی چون ماکیاولی، مارکس و سارتر که هر کدام به صورتی خشونت را برای پدید آوردن دولتی جدید یا باز تولید انسان نوین ضروری پنداشته اند سر سازش ندارد[2]. چندین قرن پیش از این، تامس هابز تا جایی پیش رفته بود که اعلام کند خشونت در ساخت تمدن های بزرگ مشارکت داشته است.

 

نمودهای تاریخی تفکر عدم خشونت

تفكر عدم خشونت به دو شکل در طول تاريخ بشر نمود یافته است؛ كه شامل عدم خشونت استراتژيك و عدم خشونت معنوى مى شود. عدم خشونت استراتژيك كه همان مقاومت عارى از خشونت از طريق نافرمانى هاى مدنى، تحصن، اعتصاب و ... براى نقد حاكميت و يا گذر از حاكميت است، در بسيارى از جنبش ها مانند جنبش استقلال هند به رهبرى گاندى يا جنبش آفريقاى جنوبى بر عليه آپارتايد به رهبرى ماندلا و بسيارى ديگر تجربه شده است. صورت ديگر فلسفه عدم خشونت بر مبناى يك اعتقاد معنوى و اخلاقى شكل مى گيرد كه هرچند مى تواند جنبه اى سياسى داشته باشد، الزاماً يك واكنش مدنى در برابر وضعيت سياسى خاصى نيست اين نوع تفكر براساس وجدان يا نداى درونى انسان، به صورت ضرورتى اخلاقى با هسته معنوى و بعضاً دینی و به صورت يك تمرين روزمره شكل مى گيرد.

 

دولت ها، مخاطب اصلی عدم خشونت

از لحاظ حقوقی مخاطب اصلى عدم خشونت دولت ها هستند كه خود با داشتن نظام حقوق كيفرى اساساً ماهيتى خشونت آميز داشته و با اعمال خشونت از موجوديت خويش دفاع مى كند. نظام حقوقى كيفرى مستقل دولت در برابر قواعد كيفرى خود مصون است و حتى هنگامى كه قواعد كيفرى حقوقى به صورت دادگاه ها و نهادهاى بين المللى، شكل جهانى و بين المللى به خود مى گيرند، ماهيت قهرآميزشان تغيير نمى يابد. انیشتین مهم ترین نوع تساهل را تحمل فرد توسط جامعه و دولت می داند. زمانی که دولت تبدیل به مهم ترین  عنصر می شود و فرد به عنوان ابزار آن مورد استفاده قرار می گیرد، تمامی ارزش های خوب و نیک از بین می روند. از نظر جان استوارت ميل رابطه بين حكومت و جامعه که لزوماّ بر مبناى اعتماد متقابل شكل می گيرد، هرگاه جاى خود را به وحشت متقابل دهد، كنش ها و اعمال خشونت آميزى شكل مى گيرند و جامعه دائم در وحشت از حكومت و حكومت در وحشت از شورش و عصيان جامعه خواهد بود. براى مقابله با چنين پديده اى، روش هايى باید برگزیده شوند که متناسب با فرهنگ و محیط، کارایی های متفاوتی داشته باشند[3].   

برخلاف دیدگاه هایی که عدم خشونت و خشونت پرهیزی را نوعی انفعال و عقب نشینی میدانند چنان که سورل می گوید: جامعه ای که کشمکش ندارد دیگر رشد نمی کند. برخی معتقدند، خشونت و جنگ نشانه های مثبتی هستند در جریان تلاش برای تنازع بقا و نقض دموکراسی آن جاست که به ما اجازه می دهد غرق در نوع دوستی کاهلانه و صلح اجتماعی شویم[4]) و از این راه حل به عنوان راه حلی که ناتوان از حل مشکلات بشری است، یاد می کنند، در حالی که عدم خشونت نوعى نه گفتن است و نه بى عملى و سازش و تمكين. عدم خشونت داراى دو بعد هستى شناختى پرهيز و تقابل است، كه با نه گفتن به عملى كه حكم خشونت را دارد، به نوعى به عرصه ی هستى شناختى ديگرى گذر مى كند. به طور مثال واژه آهيمسا در عين اين كه با پيشوند منفى(آ)، معناى نفى كشتن يا آسيب رساندن به ديگرى را به ذهن متبادر مى سازد، داراى محتوايى پويا و سيال به معناى ايستادگى نيز است.  

برای درک بهتر مسئله ی عدم خشونت در یادداشت بعدی به بررسی و مقایسه ی دیدگاه ها و روش های متفکرین بزرگ این عرصه از تاریخ و جغرافیای مختلف، یعنی جان لاک (قرن هفدهم، اروپا)، مهاتما گاندی (قرن بیستم، آسیا) و ... می پردازیم. دوره های متفاوت زندگی این متفکرین، اهمیت و پویایی مسئله ی عدم خشونت را در ادوار تاریخی بیان می کند، ضمن این که مبین تفاوت هایی در طرز تلقیشان از کاربرد خشونت و عدم خشونت است.

 

 منابع:

  1. 1. Hannah Arendt, Macht und Gewalt, München 1987, p. 36
  2. رامین جهانبگلو، تفاوت و تساهل، تهران، نشر مرکز، 1380، ص 69 .
  3. جان لاک، نامه ای در باب تساهل، ترجمه ی کریم شیرزاد گلشاهی، تهران، نشر نی، 1377، ص 35.
  4. رامین جهانبگلو، تفاوت و تساهل، تهران، نشر مرکز، 1380 ، ص 24.
نظرات
آخرین اخبار