کد خبر: 2114
تاریخ انتشار: 8 خرداد 1395 - 14:37
بازی رفت صفر-صفر شد. اینتر صفر-منچستریونایتد صفر؛ یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان 2008-2009. رایان گیگز برای اولین ‏بار در آن فصل، پشت رونی در پست شماره 10 ارایش 1-3-2-4 بازی کرد.

فراتاب- سرویس ورزشی: به گزارش فراتاب به نقل از اسپورت تی وی، تیم برتر بازی، یونایتد بود. ستاره زمین؛ رایان گیگز. ‏مورینیو پس از بازی، از استراتژی غافلگیرکننده فرگوسن ستایش کرد. دو هفته بعد بازی برگشت در الدترافورد را یونایتد دو بر ‏صفر برد و به یک چهارم نهایی رسید. مورینیو با ارامش شکست را پذیرفت و چند هفته بعد وقتی منچستریونایتد در بازی رفت ‏یک چهارم نهایی در اولدترافورد 2-2 مقابل پورتو متوقف شد؛ خبرنگاران سوالاتی درباره بازی برگشت یونایتد با تیم ‏سابق‌اش(پورتو) از مورینیو پرسیدند. پاسخ: «من مطمئن هستم سرالکس از این چالش سربلند بیرون خواهد آمد و تا فینال پیش ‏خواهد رفت. می‌دانید؟ روزی که او مربیگری را کنار بگذارد، من هرجای جهان باشم، پیاده تا الدترافورد می‌روم تا از او برای ‏کارهایی که در فوتبال کرده، تشکر کنم.» کار به انجا نرسید؛ نشد که مورینیو پیاده بلند شود برود الدترافورد.

 چون روزی که ‏فرگوسن داشت سخنرانی خداحافظی‌اش را در الدترافورد انجام می‌داد، مورینیو در سانتیاگوبرنابئو روی نیکت رئال مادرید، ‏داشت یکی از اخرین بازیهایش با این تیم را در لالیگا انجام می‌داد؛ اواخر فصل 2013-2012. چند ماه پیش‌تر رئال در ‏الدترافورد، یک بر صفر از یونایتد عقب بود؛ مورینیو کنار زمین، اکتِ خاصی نداشت. او پذیرفته بود که یونایتد تیم بهتری است. ‏اما اخراج نانی، باعث شد رئال به بازی برگردد.

مورینیو نگذاشت بازی تمام شود؛ فقط چند ثانیه پس از اخراج نانی، وقتی ‏فرگوسن داشت با فریادهایش، داور ترک را شماتت می‌کرد؛ رفت کنار فرگوسن و توی گوش‌اش گفت: «رئیس تقصیر ما نیست. ما ‏فقط امده بودیم اینجا فوتبال بازی کنیم.» و پس از بازی، مورینیو: «امشب تیم برتر زمین، شکست خورد.»‏


برادر بزرگ و کاریکاتورها
مورینیو و یونایتد؛ حالا کار تمام شده است. برگردیم به ماه ژوئن 2013. انتخاب مویس تصمیم چندان بدی به نظر نمی‌رسد؛ ادامه‌ی ‏یک الگو، یک رویکرد. یک سنت. کمتر از 10 ماه بعد، این استراتژی شکست می‌خورد. وقتی این شکست‌ها رقم می‌خورد، فقط ‏باشگاه مسئول ناکامی نیست. چنان‌که باشگاه چلسی در جذب تورس یا شوچنکو مقصر مطلق نبود.

 

 

فرگوسن پس از برکناری دیوید ‏مویس گفت: «او نتوانست بزرگی یونایتد را درک کند. باید مایک فیلان(دستیار اول فرگوسن از 2009 تا 2013) را حفظ می‌کرد و ‏از کسانی که پیش از او در باشگاه بودند، بهتر استفاده می‌کرد.» چرخش از مویس به فان‌خال؛ چرخش از الگوی «پایبندی به ‏سنت»، به «استقبال از یک الگوی متفاوت» بود. البته فان‌خال از نظر شخصیتی بیشتر شبیه فرگوسن بود، تا مویس. اگر بازیکنان ‏در زمان مویس، از تردیدهای فنی‌اش کلافه شده بودند، این بار باید با مربی‌ای کار می‌کردند که اطمینان و اعتماد به نفس از ‏چشم‌هایش بیرون می‌زد. فرگوسن چند بار گفت که هرگز کنفرانس‌های مطبوعاتی فان‌خال را از دست نمی‌دهد. در یکی از همین ‏کنفرانس‌ها، فان‌خال گفته بود: «من در شخصیت‌ام، آلیاژ فولاد دارم. پس فکر نکنید می‌توانید آزارم دهید.»

 

همین چند هفته پیش، ‏وقتی یکی از بازیهای هفته‌های پایانی لیگ برتر را برد، وقتی خبرنگاران در راهروهای اولدترافورد، خبر «احتمال برکناری ‏فان‌خال» را به همکاران خود می‌رساندند، نشست روبروی خبرنگاران و گفت: «من یکی از بهترین مربیان جهان هستم. دیدید که ‏چطور دارم از زیر فشار بیرون می‌آیم. مربیان دیگر هم باید شبیه من باشند.»

 

 

برکناری اما سرنوشت قطعی فان‌خال بود. چرا؟ ما ‏در 2016 هستیم؛ در زمانه‌ای که بیگ-دیتاها حقیقت را به سادگی به مخاطب اثر نشان می‌دهند. یونایتد با فان‌خال بیشترین آمار پاس ‏به عقب در لیگ برتر را داشت و تیم هجدهم لیگ برتر در خلق موقعیت. هیچ خبری از «پروسه پیشرفت» آن طور که فان‌خال ‏از آن حرف می‌زد، نبود. حالا دو الگوی کلی، دو استراتژی متفاوت شکست خورده است. مدیران یونایتد، نگاهی می‌اندازند به ‏باشگاه‌های دیگر. قدرت حالا توزیع شده است. یورگن کلوپ و گواردیولا در انگلیس هستند، پوچتینو آنقدر پیشرفت کرده که ‏فرگوسن دعوت‌اش می‌کند به ناهار(شاید ازش خواسته بود سرمربی یونایتد شود.)، آنتونیو کونته هم در استمفوردبریج خواهد بود. ‏

 

یونایتدها چرا مورینیو را استخدام کردند؟ همه چیز در این چند جمله مارتین بارلو نویسنده دیلی‌میل خلاصه می‌شود: «حالا که ‏یونایتد به جایی رسیده که مهمترین هدف را فتح جام می‌داند، و این را مهم‌تر از هرچیز دیگر می‌داند، مورینیو بهترین گزینه است. ‏مورینیو نزدیک‌ترین گزینه به آن چیزی است که گارانتی کردن موفقیت در فوتبال مدرن خوانده می‌شود. با او، شاید همیشه بازی ‏زیبا در کار نباشد، و چه بسا این پیوند، با اشک و زاری هم به پایان برسد.اما این یونایتد با مورینیو اگرشن و سرعت بهتری پیدا ‏می‌کند و دوباره مدعی قهرمانی خواهد بود.»

 

من در این چند جمله، آن جمله‌ی «و چه بسا این پیوند، با اشک و زاری به پایان ‏برسد» را انتخاب می‌کنم. این همان مفهومی است که تا امروز مورینیو را از الدترافورد دور نگه داشته بود. مورینیو، در یک ‏سیکل سه ساله، ابتدا دو قطبی خودی/دیگری و خانه/دشمنِ بیرونی را در تیم‌اش می‌سازد و این تنش فزاینده در بیرون، تبدیل به ‏هیجان فزاینده در داخل تیم می‌شود. اما پس از دو سه فصل، این هیجان درونی، تبدیل به تنش می‌شود. مگر نه اینکه همه انسان‌ها ‏به سطحِ تنشِ پایین‌تر میل دارند؟ ساده است.

 

در باشگاه منچستریونایتد، احساسی از تفاخر و تبختر، به کسب دستاوردهای مهم، بدون ‏تنش‌های مستمر ایجاد شده است. این یکی از مهمترین دستاوردهای فرگوسن برای یونایتد بود. فرگوسن جدل‌های رسانه‌یی با بنیتس ‏و ونگر و چند مربی دیگر، در دوران مربیگری‌اش داشت، اما در مقیاس بزرگ، تبدیل به یک «برادرِ بزرگ» برای جامعه ‏مربیان لیگ برتر شده بود. این را می‌توان از خاطراتی که در کتاب‌هایش روایت می‌کند، فهمید. و مورینیو کافی است روی گوگل ‏بنویسید، «کاریکاتور+مورینیو+اخراج از چلسی 2015». تم مشترک در این تصاویر، خوشنودی رانیری و ونگر و پیگرینی بود.‏

 
مورینیو، فوتبال دفاعی: تاکید روی غلطِ مصطلح
مورینیو و فوتبال دفاعی؟ ناسازگاری فوتبال دفاعی مورینیو با فلسفه منچستریونایتد؟ این یکی دیگر سوء تفاهمی است که تلاش ‏جمعی-و البته نه هماهنگ-رسانه‌ها و مطبوعات-ایجاد کرده است. مایکل کاکس نویسنده‌ی گاردین، در یادداشت روز دوم خرداد(22 ‏می) کوشید به همین سوء تفاهم پاسخ بدهد. رئالِ مورینیو، دو فصل پیاپی بیش از 100 گل در لالیگا زد.

 

 

آن شکست 5 بر صفر ‏مورینیو مقابل بارسای گواردیولا، به دلیل انتخاب استراتژی هجومی در آن بازی رقم خورد. در نیم فصل اول 15-2014 چلسیِ ‏مورینیو فوتبال هجومی، بر مبنای پاس‌های سریع در یک سوم هجومی بازی می‌کرد؛ سبکی از بازی که چلسی را به متوسط سه ‏گل در هر بازی نزدیک کرده بود. البته در دور برگشت، چلسی به شدت افت کرد و متناسب با این افت، مورینیو هم فوتبال‌اش ‏دفاعی شد تا بتواند صدرنشینی و قهرمانی را حفظ کند. کلمات کلیدی در فوتبال مورینیو «سازماندهی» و «انعطاف» است، اما در ‏اغلب نوشته‌های مطبوعاتی، عبارت «فوتبال دفاعی» یا «فوتبال اتوبوسی» به عنوان شناسه اصلی فوتبال مورینیو، طرح می‌شود. ‏نام این فرایند در مطبوعات را می‌شود گذاشت «ساختن غلطِ مصطلح بر اساس تکرار».

 

می‌توان چندین غلط مصطلح از این ‏دست را همین جا ردیف کرد. نمونه: ونگر به دلیل نداشتن ستاره بزرگ، نمی‌تواند قهرمان لیگ برتر شود... تیمی که با یک مهاجم ‏بازی می‌کند، دفاعی است و تیمی که با دو مهاجم بازی را اغاز می‌کند، هجومی است...منچستریونایتد فرگوسن همیشه فوتبال ‏هجومی بازی می‌کرد.» از ترکیب همین غلط مصطلح آخری، یعنی «همیشه هجومی بودن فوتبال فرگوسن» و غلط مصطلح ‏درباره مورینیو، یعنی دفاعی بودن فوتبال او، یک غلط مصطح تازه ساخته شده است؛ اینکه «سبک بازی مورینیو به یونایتد ‏نمی‌خورد.» مورینیو می‌تواند اساس بازی یونایتد را هجومی کند، اما انتظار می‌رود در برخی بازیهای بزرگ فصل، تیم مورینیو با ‏استراتژی دفاعی و «واکنشی» بازی کند. چنانکه فرگوسن در نیمه نهایی لیگ قهرمانان 08-2007 با دفاع فشرده در زمین ‏خودی، بارسا را شکست داد و در همان رویارویی با رئالِ مورینیو هم، با حدود 30 درصد مالکیت توپ در مادرید و منچستر، ‏برای حریف زندان درست کرده بود. بله، زندان.

 

 

کونترائو دفاع چپ رئال پس از بازی در اولدترافورد گفت: «ما تا پیش از اخراج ‏نانی، در یک زندان اسیر شده بودیم و کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم.» بایرن و بارسا دو تیمی هستند که در 4 سال اخیر کوشیده‌اند ‏در اغلب بازیهای خود، فوتبال مالکانه در زمین حریف را اجرا کنند. بماند که حتا درباره هجومی بودن یا هجومی نبودن این شکل ‏از فوتبال هم می‌توان در نوشته یا فرصت شفاهی، مباحثه کرد. حتا آرسنالِ ونگر هم چند بازی بزرگ دو فصل اخیرش را با فوتبال ‏بسته و آغاز دفاع در زمین خودی برده است.

 

اما 90 درصد تیم‌های ملی جهان و تیم‌های باشگاهی جهان، از جمله یونایتد ‏فرگوسن یک فلسفه بازی و گرایش کلی دارند اما در طول فصل یا در طول تورنمنت، گاهی با استراتژی ای متفاوت از گرایش/فلسفه کلی خود بازی می کنند.

کلمه‌یی که باعث ایجاد این همه شبهه و غلط‌های مصطلح شده، استفاده از کلمات استراتژی و فلسفه و تاکتیک، در ‏جاهای مختلف، به جای یکدیگر است. شما می‌توانید مربی‌‌ای با فلسفه فوتبال هجومی باشید، اما گاهی تشخیص بدهید که باید در چند ‏بازی خاص، دفاعی بازی کنید مثل فرگوسن. یا یک مربی با فلسفه دفاعی باشید که در چندین بازی فصل، تیم خود را اماده بازی ‏هجومی کنید؛ مثل دیه‌گوسیمئونه. یا شما می‌توانید مربی‌ای منعطف و متمرکز بر سازماندهی در زمینه‌های مختلف باشید، که بر ‏اساس شرایط محیطی، تغییرات کلی و جزئی در بازی خود ایجاد کنید؛ مثل مورینیو.

 

برای بلوغ داشتن در هرکدام از این ژانرها، ‏باید پیش از هرچیز، به سوادِ کافی و تجربه اجرایی مناسب رسید. ما داریم درباره بهترین مربیان اروپا حرف می‌زنیم. راستی ‏مایکل کاکس هم در یادداشت خود به این تیتر رسید که «یونایتد مورینیو هجومی و هیجان‌انگیز خواهد بود.»‏


تیمی که 26 نفره بود ‏
منچستریونایتد پس از فرگوسن، یک درد مزمن داشته که انتظار می‌رود همچنان ادامه داشته باشد. فرگوسن در کمپ تمرینی ‏کرینگتون، بزرگ‌ترین اسکواد فوتبال اروپا را ساخته بود. او یک تیم 26 نفره داشت. 26 نفر برای بازی در ترکیب اصلی رقابت ‏می‌کردند. وقتی در آوریل 2011 گواردیولا به اولدترافورد رفت، تا بازی یونایتد، حریف خود در فینال اروپا را مقابل شالکه ببیند، با ‏تیمی روبرو شد که می‌دانست اغلب بازیکنان‌اش در فینال حضور نخواهند داشت. پس از بازی گفت: «اینکه تیمی می‌تواند در نیمه ‏نهایی لیگ قهرمانان، با تیمی چنین متفاوت از تیم اول‌اش به میدان برود، نشان از رشد درونی‌اش دارد.»

 

 

وقتی فرگوسن مهمترین ‏اشتباه مویس را «درک نکردن میزان بزرگی یونایتد» می‌داند، از یک مفهوم انتزاعی حرف نمی‌زند. اداره جلسات تمرینی با بیست ‏و چند بازیکنی که همه شانس حضور در ترکیب اصلی را دارند، بسیار دشوار است. مویس کوشید تغییری در این ساختار ایجاد ‏نکند. تغییری ایجاد نکرد، اما نتوانست اداره‌اش کند. فان‌خال این ساختار را کاملن فروریخت، اما نتوانست ساختاری متناسب با ‏فلسفه‌ی خودش ایجاد کند. مورینیو هم مربی‌ای است که می‌کوشد اسکواد خود را چندان بزرگ نکند.

 

او خیلی زود ترکیب 11 نفره ‏و سه ذخیره اصلی خود را شناسایی می‌کند و بعد بازیکنان دیگر کار بسیار سختی برای ورود به چرخه 14 نفر اصلی مورینیو ‏خواهند داشت. همین رویکرد، برای چلسی 15-2014 ثبات در دور رفت لیگ برتر و خستگی شدید در دور برگشت را ایجاد ‏کرد. شاید برای تعدیل این رویکرد، فرگوسن و مورینیو جلسات ویژه‌ای با هم داشته باشند. و اگر مورینیو به همان الگوی ‏همیشگی‌اش پایبند باشد، یعنی: مهمترین وجه تمایز تیم فرگوسن از دیگر تیم‌های بزرگ اروپا را یاید کاملا از میان رفته بدانیم. ‏ضعف بزرگ دیگر یونایتد با مورینیو، می‌تواند مسائل تاکتیکی در بازیهای اروپایی باشد.

 

حالا زود است در این باره صحبت کنیم، ‏چون یونایتد در این فصل در لیگ قهرمانان نخواهد بود. اما به طور کلی مورینیو در سه فصل اخیر نشان داده که برنامه‌های ‏تاکتیکی‌‌اش در بازیهای حذفی اروپا به خوبی کار نمی‌کند. درباره دلایل‌اش باید نوشته‌یی جداگانه آماده کرد. ‏

 
تجربه‌ی ترس دالگلیش ‏
انتخاب دیوید مویس به عنوان جانشین فرگوسن، تصمیم بدی نبود. می‌دانید چطور می‌شود به این نتیجه رسید؟ اینجوری: فان‌خال که ‏یک مربی ایگوئیستِ مطمئن بود، در یونایتد شکست بزرگی خورد و به باشگاه هم ضربه زد. روزی که فان‌خال سرمربی یونایتد ‏شد، هیچکس این تصمیم را نادرست توصیف نمی‌کرد. پس اینکه فرگوسن می‌خواست یونایتد با مویس، پیرو سنتِ یونایتد بماند نیز ‏خطا نبود.

 

این دو الگوی متفاوت که در هنگام انتخاب، نادرست نبودند، شکست خوردند، و حالا راه سوم/الگوی سوم در کار است: ‏مورینیو، مربی‌ای که نام‌اش، نزدیک‌ترین گزینه برای کسب جام در فوتبال مدرن است. و چه بسا این پیوند، با اشک و زاری به ‏پایان برسد، چنان که در چلسی چنین چیزی رخ داد. در این زمان، بر اساس آنچه در سه فصل گذشته بر منچستریونایتد رفته است، ‏پیوند یونایتد با مورینیو یک پیوند ناگزیر است. راستی یک بار کنی دالگلیش گفته بود: «وقتی دوران افت لیورپول اغاز شد، ما فکر ‏می‌کردیم همین یک فصل است، بعد گفتیم حالا همین دو سه سال است و دوباره برمی‌گردیم به اوج.

 

اما 20 سال طول کشید.» ‏روزی یک خبرنگار همین جملات دالگلیش را به فرگوسن یاداوری کرد و در پاسخ شنید: «من هرگز نمی‌گذارم سالهای کابوس‌وارِ ‏دور از جام که برای لیورپول پیش امد، برای یونایتد ایجاد شود.» انتخاب مورینیو نشان می‌دهد که فرگوسن و مدیران ‏منچستریونایتد، ترس‌های درونیِ دالگلیش در سالهای ابتدایی دوران افت لیورپول را تجربه و درک کرده‌اند.‏

فرزاد حبیب‌اللهی

 

منبع: ورزش 3

 

 

نظرات
آخرین اخبار