عقاید فلسفی و جامعه شناسی درباره ی جنگ | فراتاب
کد خبر: 1918
تاریخ انتشار: 6 خرداد 1395 - 09:37
گزیده هایی از کتاب جامعه شناسی جنگ

فراتاب -شهپر شهرکی: این یادداشت, مروری کوتاه بر بخش هایی از کتاب "جامعه شناسی جنگ" نوشته ی گاستول بوتول با ترجمه ی روان و دلنشین هوشنگ فرخجسته است. در این کتاب جنبه های مختلف جنگ از نگاه رشته های مختلف علوم انسانی مورد مطالعه قرار گرفته است.
فصل های متنوعی چون ویژگی های اقتصادی جنگ -جنبه های جمعیتی جنگ-ویژگی های قوم شناختی جنگ -خصایص روانی جنگ -نقشه های صلح...در این کتاب به چشم می خورد.


جنگ شناسی (پولمولوژی)

ویژگی جوامع انسانی آن است که همواره در انتظار جنگند.اما این بدان معنا نیست که آنها همواره جنگ را می طلبند.
جنگ بی تردید شگفت انگیزترین پدیده ی اجتماعی ست.می توان گفت که جنگ آفریننده ی تاریخ است.تقریبا تمام تمدن های معروف در اثر جنگ از بین رفته اند و تمام تمدن های جدید نیز با جنگ پا به عرصه ی وجود نهاده اند.جنگ در تغییرات اجتماعی نقش بسیار مهمی ایفا می کند.جنگ بسته ترین تمدن ها را وا می دارد تا دیر یا زود دروازه های خود را بگشایند مانند چین ,ژاپن,یا مراکش در طول قرن اخیر. جنگ احتمالا نیرومند ترین و موثرترین شکل تماس تمدن هاست.

 

عقاید فلسفی درباره ی جنگ

فلسفه ی چینی تنها فلسفه ای است که طی قرون متمادی از ستایش جنگ خودداری کرده است.کنفسیوس با تعجب می گوید: یک ژنرال واقعی,جنگ را دوست ندارد,او نه کینه جوست و نه دستخوش احساسات.

در سلسله مراتب سنت چینی ,سرباز در پایین ترین مرتبه یعنی بلافاصله قبل از دزد قرار می گرفت.

در فلسفه ی یونانی طرز تلقی جدیدی درباره ی جنگ پیدا نمی کنیم .یونانی ها بطور کلی جنگ را جزیی از مشیت الهی می دانند.
افلاطون و ارسطو جنگ را نمی ستایند و حتی گاه آن را محکوم می کنند,و مشروعیت جنگ را موقعی که برای حفظ دولت شهر ضرورت داشته باشد می ستایند.

 

فلاسفه ی جدید

کانت پس از تشریح اینکه اندیشه ی دائمی صلح مقدور نیست ,اما بی نهایت می توان به آن نزدیک شد.

هگل را معمولا در زمره ی ستایشگران بی آزرم خشونت و جنایت می دانند.
او معتقد است که خشونت لحظه ای ست که دولت به اوج خودآگاهی می رسد. هگل ناپلئون را تا موقعی که شکست نخورده بود می ستود و اورا تجلی روح عام در سیمای مردی سلحشور می دانست.
البته جنگ برای هگل ضرورتی ناپسند بود.

نیچه، طالبان زور در روابط بین المللی معمولا به او استناد می جویند.در حقیقت ,آثار نیچه سرشار از عبارتهایی ست که در تمجید جنگ نگاشته شده است :شما باید صلح را مانند ابزاری برای جنگ های جدید دوست بدارید و کوتاه مدت ترین صلح را انتخاب کنید ..شما می گویید که انگیزه ی خوب جنگ را مشروع می کند,من به شما می گویم:جنگ خوب هر انگیزه ای را مشروع می کند..

ولتر، دیدگاه جامع و تمام نمای ولتر را درباره جنگ می شناسیم: در زمانی با شما سخن می گویم,صد هزار نفر از همنوعان دیوانه ی ما ,صد هزار حیوان دستار به سر دیگر را برای چند وجب خاک می کشند...
مقصود تنها دانستن این موضوع است که این چند وجب خاک به کسی به نام سلطان تعلق خواهد گرفت یا به یک نفر دیگر که معلوم نیست چرا قیصرش می نامند.
تقریبا هیچ یک از این حیوانات ,آن حیوانی را که به خاطر او گلوی دیگران را می درد هرگز ندیده است.

نظریه ی ماکیاولی درباره ی جنگ

به نظر ماکیاولی هر جنگی به محض آنکه ضروری تشخیص داده شود,عادلانه به نظر می رسد. ماکیاولی بویژه طرفدار جنگ پیشگیرانه است.به نظر او تنها این نوع جنگ حقیقتا خردمندانه می تواند باشد. 

نظریات جامعه شناختی درباره ی جنگ

همه ی این نظریات یک اصل مشترک دارند و آن اینکه جنگ را یک پدیده ی طبیعی زندگی انسانها در نظر می گیرند.

1_نظرات خوشبینانه درباره ی جنگ

"سن سیمون "

طبق این نظریات ,با شروع دوره ی صنعتی ,جنگ ها نیز پایان می پذیرند.

"اگوست کنت"

او که در ابتدا با سن سیمون همکار بود,از او بسیار فراتر رفت و نظریات او را توسعه داد.او معتقد بود که فعالیت بشری تنها دو هدف دارد :کشورگشایی و تاثیر بر طبیعت یا به عبارت دیگر بر تولید;

"هربرت اسپسنسر"

خلاصه ی نظریه ی او چنین است :مادامیکه بربریت و تمدن اولیه وجود دارد,وظیفه ی جنگ نابودی جوامع ضعیف و حذف ضعفا از جوامع قوی است.

"گابریل تارد"

خلاصه ی نظر تارد: جنگ فکر استفاده از اختراعات را در زمینه ی تسلیحات و تاکتیک القا کرده است. در هر دوره جنگ کاملا دگرگون می شود ,خواه از نظر وسایل جنگی و خواه از لحاظ هدف جنگ.

"مارکس و مارکسیستها

نظریات مارکسیستها درباره ی جنگ:

تنها یک جنگ ابدی وجود دارد و آن جنگ فقرا علیه ثروتمندان است .که این همان جنگ ابدی و دائمی طبقاتی ست.
 دومین موضع پذیرش نظریه ی جنگ انصرافی ماکیاولی , و ترکیب آن با مفهوم فریب از دیدگاه ولتر است.

2_نظریات بدبینانه درباره ی جنگ

در میان بانیان این نظریات به مدیحه سرایان حقیقی بر می خوریم که با خوشحالی پیشگویی می کنند که جنگ رفته رفته بزرگتر و زیباتر خواهد شد.

اشتاینمتز

مدافع جنگ : جنگ از بین نخواهد رفت و نباید هم از میان برود.جنگ سنگ محک ملتهاست .ما نمی توانیم برای ضعفا دل نسوزانیم ولی به هر حال اقویا جای آنان را خواهند گرفت.

"ایزوله "

او می خواهد ثابت کند که قدرت با فضیلت متفاوت است .پس به عقیده ی او ,ضعفا یعنی کسانی که فاقد اخلاق هستند با جنگ از صحنه ی روزگار محو می شوند.بنابر این جنگ الزاما اخلاقی ست.

ژرژ سورل

تحسین سورل مانند تمجید نیچه از جنگ یا به عبارت درست تر از مبارزه ,تا حد زیادی ناشی از نفرتی ست که او نسبت به عقاید مسیحی دارد ,اخلاقی که به تظر او با زیست شناسی متضاد است.
سورل مبارزه ی توده ها و جنگ داخلی برای ریشه کن کردن سرمایه داری ,و جنگ بی وقفه ای را که به نابودی مسیحیت بینجامد ,می ستاید.

به این مدایح ,ستایش های جامعه شناسان را نیز باید افزود که مشحون ازتقدیر گرایی و بیرحمی بیولوژیک ناشی از کاربرد اصول داروینی تنازع بقا و انتخاب اصلح می باشند.
جامعه شناسانی از قبیل لودانتک ,کنتون ,که پدیده ای خصومت آمیز را بر پدیده های معاضدت و تقسیم کار که بی تردید نقش مهمتری در زندگی اجتماعی بازی می کنند,مرجح می دارند.

 

نظرات
آخرین اخبار