«غرب چگونه غرب شد» نقدی بر پارادایم مارکسیسم زده ایرانی | فراتاب
کد خبر: 1851
تاریخ انتشار: 27 اردیبهشت 1395 - 10:00
چرایی استقبال عمومی از جدیدترین کتاب صادق زیبا کلام
کتاب غرب چگونه غرب شد از یکسو به بررسی عوامل داخلی در جهش و رشد انقلاب وار غرب می پردازد و از سوی دیگر نقد متاثر از ادبیات مارکسیستی به غرب را زیر سوال می برد

فراتاب لاله سنگ تراش: سرانجام بعد از مدتها انتظار کتاب "غرب چگونه غرب شد در هفتمین روز ۲۹مین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران و با حضور نویسنده آن دکترصادق زیباکلام رونمایی شد. کتابی که در روز چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت رونمایی شد و روز جمعه ۲۴ اردیبهشت تمام نسخ آن در نمایشگاه به فروش رفت و بسیاری که برای خرید آن به غرفه انتشارات روزنه می آمدند دست خالی بازمی گشتند. نویسنده آن در جایی گفته بود که این اثر روی دیگر سکه کتاب "ما چگونه ما شدیم" هست." در ما چگونه ما شدیم زیباکلام می خواهد نشان دهد که چه می شود ایران پیشرفته در انتهای هزاره نخست و اوایل هزاره دوم بعد از میلاد بتدریج دچار انحطاط شده و نهایتا نزول می یابد به کشور عقب مانده ایران قرن بیستم. در"غرب چگونه غرب شد" او به تعبیری عکس این مسیر را می پیماید و نشان می دهد که اروپای عقب مانده ابتدا هزاره دوم قبل از میلاد (به نسبت شرق در آن مقطع) چگونه در جاده ترقی و پیشرفت قرار می گیرد و نه تنها از شرق جلو می افتاد و موفق می شود تا آنرا فرسنگ ها کیلومتر پشت سربگذارد بلکه سرانجام و بدنبال انقلاب صنعتی و مدرنیته برشرق استیلا هم پیدا نماید.

فصول و محتوای کتاب

او برخاستن غرب را از رنسانس می داند. پس از بررسی پدیده تاریخی رنسانس و اینکه این پدیده چه بوده و اساسا چرا در قرن چهاردهم میلادی در ایتالیا ظاهر می شود، به آثار بلند مدت آن می پردازد. در فصل بعدی که یکی از طولانی ترین فصول کتاب می باشد (۷۰صفحه)، نویسنده به تشریح یکی از نخستین عواقب یا آثار رنسانس می پردازد: نهضت اصلاح دینی یا رفرماسیون. اونشان می دهد که رفرماسیون و رهبران فکری آن همچون "لوتر" و"کالوین" چگونه بعد از یک هزار سال زعامت کلیسای کاتولیک بر اروپا باعث بوجود آمدن یک شکاف عظیم در قالب کلیسای "پروتستان" می شوند. در فصول پنجم و ششم نویسنده به تحولات اقتصادی که باعث تکان خوردن اروپا بعد از رنسانس می شود، می پردازد.

انقلاب تجاری یا "مرکانتالیزم"، عصر سفرهای دریایی و کشف قاره آمریکا، تولد بورژوازی، ظهور دولت های مطلقه و ارتش های مدرن به همراه نیروی دریایی، و بالاخره "وستفالیا" و تولد ناسیونالیزم مدرن درقالب "دولت- ملت"های جدید رئوس موضوعات دو فصل بعدی کتاب را شامل می شوند. نویسنده توانسته به درستی نشان دهد که در نتیجه این تحولات تاریخی، اقتصاد اروپا ازیک اقتصاد محدود محلی و منطقه ایی بدرآمده و "جهانی" می شود. فصل هفتم به پدیده مهم و تاریخی"روشنگری" اختصاص یافته.

زیباکلام به زبانی ساده اما موثر و در عین حال شیوا توانسته اساس و بنیان مدرنیته را تشریح نماید. او توانسته نشان دهد که چگونه در نتیجه روشنگری نگاه انسان اروپایی به خودش، جامعه اش، حیات، هستی و جهان تغییر پیدا می کند. چگونه اندیشیدن، خردورزی، اتکاء به عقل جمعی، منطق، فردیت و بالاخره باور به یافته های علمی دنیای جدید انسان غربی را رقم می زنند. نویسنده در فصل "روشنگری" توانسته بازبانی ساده اما ثلیث و روان نشان دهد که چگونه نگاه انسان غربی در نتیجه "روشنگری" به حکومت و مبناء مشروعیت آن از اساس دگرگون می شود.

درفصل هشتم نویسنده به برخی آثار و تبعات اجتماعی روشنگری می پردازد. از جمله به تغییراتی که در نتیجه روشنگری در حوزه قضایی و تغییر نگاه نسبت به جرم و مجرم و نحوه نگه داری و اساسا شیوه برخورد با مجرمین در اروپا بوجود می آید. درفصل آخرکتاب نویسنده به شروع تغییرات و پیشرفت های چشم گیری که از قرن هجدهم درعلوم صورت می گیرد می پردازد.

 "غرب چگونه غرب شد" ریشه شکل گیری غرب امروزی را در تحولاتی می داند که از رنسانس به این سوء اروپا را درمی نوردد. زیباکلام معتقد است که بدون شناختی از رنسانس و تاثیرات آن، بدون آگاهی از روشنگری و تبعات آن، بدون فهم تغییراتی که در نتیجه روشنگری در نگاه انسان غربی به خودش، جامعه اش و به هستی، طبیعت و جهان بوجود می آید، نمی توان غرب امروزی را فهم نمود. او برای نشان دادن اهمیت تغییر و تحولاتی که از رنسانس به این سوء در اروپا رخ می دهند، قبل از پرداختن به رنسانس به ترسیم سیمای اروپا قبل ازرنسانس یا اروپای قرون وسطی می پردازد. با یک آشنایی اولیه ایی که در فصل دوم کتاب نویسنده به خواننده می دهد، وقتی در فصول بعدی آنوقت به تشریح رنسانس و تحولاتی بعدی می پردازد خواننده به تدریج در می یابد که "غرب شدن غرب" در نتیجه پیمودن چه پروسه و روند تاریخی عمیق و دشواری در طی چند صدسال بوده است.

تردیدی نیست که بعد از مطالعه "غرب چگونه غرب شد"، بسیاری از انگاره های رایج در ایران پیرامون غرب ترک برمی دارند؛ اگرنگوییم که خیلی از آنها در حقیقت فرومی ریزند. "غرب چگونه غرب شد" نشان می دهد که غرب امروزی بیش از آنکه محصول ظلم، تجاوز، غارت منابع کشورهای فقیر، استثمار آفریقایی ها، آسیایی ها و آمریکای لاتینی ها، برده داری، استعمار، استثمار، فرماسون، تفرقه بیانداز و حکومت کن، توطئه علیه مسلمانان، تلاش به منظور جدایی دین از سیاست، مبارزه با اسلام انقلابی و ... سایر کیفرخواست بلند بالایی که ما در ایران علیه آن تنظیم کرده ایم باشد، محصول تحولات تاریخی همچون رنسانس، رفورماسیون، مرکانتالیزم، تسلط بر دریاها عصر سفرهای دریایی، کشف قاره آمریکا، روشنگری، خردگرایی، سکولاریزم، انقلاب علمی، انقلاب صنعتی و ... می بوده است. زیباکلام در مقدمه کتاب نشان می دهد که تصویر و تصوری که در ایران امروز نسبت به غرب رایج است همواره وجود نداشته.

ایرانیان و غرب

ایرانیان از زمان آغاز آشنایی شان با غرب از اوائل قرن نوزدهم نگاهی آکنده از تحسین به غرب داشتند. بسیاری از بنیان ها و الگوهای مدرن سیاسی در ایران که در جریان مشروطه بوجود آمدند برگرفته از غرب و انگاره های غربی بودند. نگاه مثبت ایرانیان به فرهنگ و تمدن غرب در دوران رضا شاه هم ادامه می یابد. اما با اشغال کشور توسط متفقین در شهریور۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه یک فضای بازسیاسی در کشور بوجود می آید. در آن فضا و همچون بسیاری از کشورهای دیگر در ایران هم تفکرات مارکسیستی رونق گرفت و در سایه این تحول بود که نگاه مثبت نسبت به غرب دگرگون شد و جای آنرا ادبیات و نگاه جدید فعلی گرفت. غرب دیگر نه تنها واجد ارزش هایی همچون دمکراسی، حقوق بشر، انتخابات آزاد، حاکمیت قانون، برابری زن و مرد، تامین حقوق شهروندی و حقوق اقلیت ها، آزادی بیان و ... نبود بلکه در چارچوب تفکرات مارکسیستی این دست مفاهیم اساسا ارزشی نداشتند.

غرب دیگر سمبل این ارزش ها نبود بلکه غرب عجین می شود با مفاهیمی همچون استعمار، استثمار، فراماسونری، سرمایه داری، نظام سلطه، غارت و تجاوز به کشورها و مردمان دیگر و سایر ادبیاتی که تا به امروز در جامعه ما دوام آورده اند. از کتاب "غرب چگونه غرب شد" ممکن است بعد ها به عنوان نخستین اثر در آغاز روند اجتناب ناپذیر به چالش کشیدن پارادایم مارکسیسم زده حاکم در ایران پیرامون غرب و در عوض نشان دادن تاریخ تکامل واقعی آن یاد شود.

مطالب مرتبط
نظرات
آخرین اخبار