کد خبر: 1742
تاریخ انتشار: 23 اردیبهشت 1395 - 01:26
گفت‌وگویی با بری لنست، نویسندۀ رمان‌هایی جنایی که در ژاپن می‌گذرند;
بری لَنست اهل کالیفرنیاست و بیش از بیست سال است که در توکیو زندگی می‌کند بیشترِاین مدت رابرای یکی از ناشران بسیار بزرگ‌ ژاپنی کار کرده و باتکیه بر پیالۀ چای ژاپنی کتاب‌های زیادی در موضوعات گوناگون تدوین کرده است؛ مانند هنر و صنایع دستی، باغ‌های ذِن، هنرها

 به گزارش فراتاب، لوس آنجلس ريويو آو بوكز — بری لَنست اهل کالیفرنیاست و بیش از ۲۰ سال است که در توکیو زندگی می‌کند. بیشتر این مدت را برای یکی از بزرگ‌ترین ناشران ژاپنی کار کرده و با تکیه بر پیالۀ چای ژاپنی کتاب‌های زیادی در موضوعات گوناگون تدوین کرده است؛ موضوعاتی مانند هنر و صنایع دستی، باغ‌های ذِن، هنرهای رزمی، غذاهای محلی، فلسفه، تاریخ و موارد بسیار دیگر. لنست این دانش گلچین‌شده را در مجموعۀ داستانیِ دلهره‌آور خود به کار می‌گیرد که شخصیت اصلی آن «جیم برودی» ‌ است. برودی دلالِ آثار هنری و عتیقه‌ است که در ژاپن بزرگ شده و از پدرش که مدت‌های مدیدی دور بوده، یک دفتر کارآگاهی در توکیو به ارث برده است. نخستین کتاب از این مجموعه به ‌نام «محلۀ ژاپنی‌ها» برندۀ «جایزۀ بَری برای اولین رمان معمایی برتر» شد؛ کتاب دوم با عنوان «قتل در توکیو» به فینال «جایزۀ شیموس برای بهترین رمان کارآگاهی سال» راه یافت. کتاب سوم از این مجموعه با عنوان «پاسیفیک بِرن» ترکیبی قوی و تأثیرگذار از اکشن، فضا و جزئیات فرهنگی پرجاذبه ارائه می‌کند؛ بهترین انتخاب برای مطالعه در پرواز بعدیتان به توکیو.

برایم فرصتی پیش آمد تا گفت‌وگویی دوستانه داشته باشم با بری دربارۀ کارهای او و موضوعاتی دیگر؛ از زیبایی‌ پیاله‌های چای گرفته تا هنرِ خوردن ماهی بادکنکیِ سمی. کیست که دوست نداشته باشد دربارۀ خوردن ماهی بادکنکی سمی گفت‌وگو کند. لیزا براکمن: می‌دانم که دلالِ آثار هنری نیستید؛ اما وقتی این جنبه از زندگیِ برودی را نشان می‌دهید، دانشتان در این زمینه درخشش خاصی دارد. آیا خودتان آثار هنری جمع‌آوری می‌کنید؟

بَری لَنست: متشکرم. من وقت زیادی با هنرمندان ژاپنی گذرانده‌ام و خیلی کم جمع‌آوری کرده‌ام؛ برخی آثار سفالی، نقاشی و برخی آثار لاکی. سفال‌کاری‌های مرغوب در ژاپن در سطح هنرهای زیبا قرار می‌گیرند و بهترین آثار جای خود را در سنت‌های گوناگون پیدا می‌کنند؛ در مواردی مثل مراسم چای، رستوران‌های فاخر و مواردی ازاین‌دست. ژاپن سفالگرانی میلیونر دارد که نقطۀ عطف داستان پاسیفیک برن را شکل می‌دهند.

براکمن: من علاقۀ خاصی به پیاله‌های چای و زیبایی آن‌ها دارم. آیا می‌شود کمی در این باره صحبت کنید؟ سادگی و نقص‌های تعمدیِ آن‌ها برایم بسیار جالب است.

لنست: پیاله‌های چایِ ژاپنی مایۀ شگفتی‌اند و ساختن پیاله‌ای بی‌بدیل برای برخی از هنرمندانِ سفالگر مثلِ دست‌یافتن به پیالۀ مقدس آرزویی دست‌نیافتنی است. و این همان هدفی است که جیم برودی در داستان پاسیفیک برن به دنبالش است. در بهترین حالت، پیاله‌های چای عمقی روحانی و حضوری لمس‌شدنی دارند. این پیاله‌ها بسیار ساده‌اند و درعینِ سادگی پیچیدگی‌های خاصی دارند. شاید بهتر باشد این سادگی و پیچیدگیِ توأمان را تأثیرِ «ذن» در مراسم چای بنامیم. «نقص‌های تعمدی» بخشی از این زیباییِ ساده است و بهره‌گیری از آن‌ها ظرافت و هنرمندی خاصی می‌طلبد.

براکمن: فوگو! صحنه‌های جالبی در یک رستورانِ فوگو دارید، جایی که در عرضۀ خوراک ماهیِ‌ بادکنکیِ به‌شدت سمی تخصص دارد و فقط سرآشپزهای ماهر روش تهیۀ این نوع خوراک را بدون کشتن مشتریانشان بلدند. من خوراک فوگو خورده‌ام. علاقۀ خاصی به آن دارم.

لنست: بله، اسطورۀ کاملی دربارۀ سفرۀ ژاپنی وجود دارد و این امری مسحورکننده است. بخش زیادی از این اسطوره را در تاروپودداستان پاسیفیک برن جا داده‌ام. قسمت‌هایی از ماهیِ بادکنکی، سمی است و باید آن‌ها را به‌دقت جدا کرد، بی‌آنکه سوراخ یا برشی تصادفی در آن‌ها ایجاد و باعث آزادشدن سم شود. سمِ یک ماهی فوگو برای کشتن ۳۰ نفر کافی است. به‌ندرت پیش می‌آید که کسی بمیرد، به‌خصوص این روزها. اما گهگاهی نیز تلفاتی داریم. این مرگ‌ها صرفاً افسانه‌ای محلی نیست. همچنین ماجرای مرگ بازیگرِ سرشناسِ نمایش، کابوکی، که می‌خواست جگر فوگو را مزه کند، افسانه نیست. جگر تازه در ژاپن خوراکی مرغوب است، اما جگرِ فوگو غذایی به‌شدت سمی است. این بازیگر به‌اشتباه فکر می‌کرد که نسبت به این سم ایمنی پیدا کرده است. نوشیدنی‌ای که از برنج تهیه می‌شود، بین ژاپنی‌ها محبوب است. آن‌ها بالۀ خشک‌شدۀ فوگو را برشته می‌کنند و در این نوشیدنیِ داغ می‌خیسانند، مثل خیساندنِ برگ‌های خشکِ چای در آب جوش. این کار طعم دودیِ خوشایندی به نوشیدنیِ دم‌کرده می‌دهد. در ژاپن من خودم این کار را در خانه انجام داده‌ام. وقتی مایع به نقطۀ مطبوع خاصی برسد، نمی‌توانید جلوی خودتان را بگیرید. خوشبختانه بالۀ این ماهی سمی نیست.

براکمن: قبل از شام کمی تحقیق کردم و ضرب‌المثل‌ها و شعرهای جالبی در این مورد پیدا کردم؛ مثلا «کسی که سوپ فوگو می‌خورد احمق‌ است، اما کسی که نمی‌خورند هم احمق است.» یا «امشب نمی‌توانم معشوقه‌ام را ببینم/مجبورم ترکش کنم/پس فوگو خواهم خورد.»

لنست: من این‌جور شعرها را دوست دارم. سوپ فوگو خوراک لذیذی است. اما پرسش این است که آیا خوردن این سوپ کاری احمقانه است یا نخوردنش؟ در دوران کهن که خوردن ماهی بسیار خطرناک‌تر بود، این پرسش بحثی فلسفی محسوب می‌شد. مثل این بود که با دستِ خود زندگی خود را به خطر بیندازید. شعری که خواندید پا را فراتر می‌گذارد و لحنی رمانتیک به موضوع می‌دهد.

براکمن: تجربۀ این غذا برای من از هر نظر جذاب (و لذت‌بخش) بود. از نظر شما سنت خوراک فوگو دربارۀ فرهنگ ژاپنی به ما چه می‌گوید و خوراک فوگوی مورد علاقۀ شما چیست؟

لنست: فوگو یکی از تقریباً ۳۰ خوراکِ متمایزِ ژاپنی است. اینکه ژاپنی‌ها توانسته‌اند روش تهیۀ خوراکِ سالمِ این ماهی را یاد بگیرند شاهدی است بر سنت، نبوغ و استعدادهای آشپزی این مردم. آن‌ها عاشق کشف ظرافت‌های غذایی و بسیاری چیزهای دیگرند. برای آنکه یک سرآشپز مجاز باشد خوراک این ماهی را برای عموم مردم ارائه کند، باید یک دورۀ دوساله بگذراند و گواهی‌نامه دریافت کند.

خوراک مورد علاقۀ من تاتاکی فوگو است که همان کباب ساشیمیِ فوگو است و خیلی بهتر از ساشیمی «گل داودی» ‌ است که درباره‌اش بیش‌ازحد تعریف و تمجید می‌شود. اگر همان چیزی را سفارش بدهید که برودی سفارش می‌دهد، ممکن نیست اشتباه کنید.

براکمن: در کتاب پاسیفیک برن، یکی از رگه‌های اصلی طرح داستان «مافیای هسته‌ای» ژاپن و نقش آن در فاجعۀ اتمی فوکوشیما، بعد از سونامی سال ۲۰۱۱ است. اگر ممکن است دراین‌باره نیز صحبت کنید. گمان می‌کنم اگر در شناخت اوضاع سیاسی ژاپن معاصر خبره نبودید یا داستان را به‌دقت پیگیری نمی‌کردید، احتمالاً فکر می‌کردید که آنچه در فوکوشیما اتفاق افتاد نتیجۀ گریزناپذیرِ حادثه‌ای طبیعی و کمی بدشانسی بود.

لنست: وقتی این فاجعه رخ داد، من در توکیو بودم و شاهد افزایش هشدار زلزله و سونامی بودم که منجر به ذوب‌شدنِ سوخت هسته‌ای نیروگاه فوکوشیما شد. این اتفاق حادثه‌ای بشری بود. بی‌کفایتی و سوءتدبیر باعث ذوب‌شدن سوخت این نیروگاه شد. مافیای هسته‌ای ژاپن پس از فاجعه وارد عمل شدند و با جلوگیری از اطلاع‌رسانی به مردمِ ژاپن و رسانه‌های جهانی، اوضاع را آشفته‌تر کردند. مافیای هسته‌ای، ائتلافی است از شرکت‌های انرژی، سیاست‌مداران، سازمان‌های دولتی پنهان‌کار و سایر آدم‌های پرنفوذ در مناصب کلیدی. شرکت‌های انرژی به‌وسیلۀ هدیه، حمایت و پولِ نقد رشوه می‌دهند. کتاب پاسیفیک برن در اوضاع و احوالِ این تراژدی نگاشته شده است. گاهی دنیای واقعی بهتر از نویسندگانِ کتاب‌های جنایی، یعنی کسانی مثلِ من، دسیسه‌ها، پنهان‌کاری‌ها و جنایت‌ها را رقم می‌زنند.
سوپ فوگو خوراک لذیذی است؛ اما پرسش این است که خوردن این سوپ کاری احمقانه است یا نخوردنش؟
براکمن: دخترِ جوانِ همراه برودی علاقۀ زیادی به کاسپلِی (لباس‌پوشیدن به‌تقلید از شخصیت‌های محبوبِ داستان‌های مصور مانگا، اَنیمه و...) دارد. آیا خودتان این کار را کرده‌اید؟ یا مایلید این کار را بکنید؟

لنست: من هرکاری کرده‌ام جز این کار. به‌عنوان ویراستار، در چند همایش کمیک شرکت کرده‌ام و در دو مرکز خریدِ اختصاصی در توکیو با چند کاسپلیر که در مغازه‌ها کار می‌کردند گفت‌وگو کرده‌ام و یک یا دو مراسم کاسپلی را دیده‌ام. شور و شوق و علت لذت‌بردن آن‌ها از این کار را درک می‌کنم و می‌دانم که بسیاری از آن‌ها این کار را رهایی‌بخش می‌شمارند. اما خودم بیشتر تماشاگر هستم تا شرکت‌کننده.

براکمن: برودی بین کالیفرنیا و توکیو زیاد سفر می‌کند. او چگونه با پرواززدگی کنار می‌آید؟ همچنین با فرودگاه‌ها. راهنمایی می‌کنید؟

لنست: همرنگ جماعت شوید. زودتر بیایید و چیزهای لذت‌بخش زیادی برای مشغول‌کردن خود بیاورید؛ مثلا کتاب، موزیک و مجله؛ سبک اما مفرح. اگر شبیهِ برودی هستید، چند کاتالوگِ هنری و اگر نویسنده‌اید، کارکردن روی یک دست‌نوشته می‌تواند مشغولتان کند. در هواپیما از وقتِ خود لذت ببرید. اگر شرکتِ هواپیماییِ شما آرشیو فیلم دارد (برخی از خطوط هوایی چنین خدماتی ارائه می‌کنند) می‌توانید نگاهی به فهرست فیلم‌ها بیندازید. فیلمی را تماشا کنید که در زمان‌های عادی هرگز نمی‌بینید، کمی کوکتل بچشید، آب هم زیاد بخورید و اگر مثل برودی هستید، سعی کنید با هیچ‌کس دعوا نکنید.

براکمن: روش موردعلاقۀ شما برای وقت‌گذرانی ‌هنگام انتظارکشیدن برای پرواز چیست؟

لنست: در چنین مواقعی مطالعه می‌کنم، می‌نویسم، مردم را تماشا می‌کنم. صحنۀ آغازین کتاب پاسیفیک برن به‌طوراتفاقی در فرودگاه کنِدی به فکرم رسید؛ شاید به این دلیل بود که در حال استراحت بودم و به چیزهای دیگری فکر می‌کردم.
مافیای هسته‌ای، ائتلافی است از شرکت‌های انرژی، سیاست‌مداران، سازمان‌های دولتی پنهان‌کار و سایر آدم‌های پرنفوذ در مناصب کلیدی.

براکمن: من واقعا مسحور توصیف‌هایتان از منطقۀ آتش‌فشانی کانبارا و ایدۀ «شخصیت کانبارایی» شدم. می‌توانید کمی دربارۀ این شخصیت و نقشی که منظره‌های منحصربه‌فردِ منطقۀ کانبارا در خلق آن داشته، صحبت کنید؟

لنست: کانبارا حتی بین ژاپنی‌ها چندان مشهور نیست، اما شهری واقعی است. ساکنان شهر تحت سیطرۀ یک کوه آتش‌فشانِ قدیمی قرار دارند و فوران شدید آن در اواخر دهۀ ۱۷۰۰ منطقه را در خاکستر دفن کرد، درست مثل شهر باستانی پُمپئی در ایتالیا.

امروزه روی دامنۀ دیگر این کوه، تخته‌سنگِ آتش‌فشانی چین‌خورده و برج‌هایی وجود دارد که نظیرش را هرگز ندیده‌اید. پهنای این منطقه به چندین کیلومتر می‌رسد. با مکانی نامأنوس و درک‌نکردنی مواجهیم. به‌ همین دلیل ظاهر کوه، رویدادهای گذشته و جو حاکم بر دامنه‌ای از کوه که کانبارا را در خود جای داده، بسیار متفاوت است. مردمِ آنجا محتاطر و آرام‌ترند. هنوز هم گازهای مضری از کوه خارج می‌شود. بچه‌ها محض احتیاط، هنگام رفتن به مدرسه با خود ماسک برمی‌دارند.

در آن‌سوی کوه، و خیلی‌ دورتر، شهر تفریحی و زیبای کارویزاوا قرار دارد. این شهر تفرجگاهی تابستانی برای ثروتمندان و کسانی است که به دنبال جایی برای گذراندن تعطیلات‌ هستند. مردم آنجا بشاش، آرام و برون‌گرا هستند. اما منطقۀ کانبارا هوایی بسیار گرفته و منظره‌ای ناصاف و پیش‌بینی‌ناپذیر دارد. سعی کرده‌ام این حال‌وهوا را در کتاب منعکس کنم.

به‌خاطر پرسش‌های خوبتان تشکر می‌کنم و برایتان هنگامِ خوردنِ سوپِ فوگوی بعدی بهترین آرزوها را دارم.

 


پی‌نوشت‌:
* لیزا براکمن (Lisa Brackmann) نویسندۀ مجموعه داستان‌های اِلی مک‌اِنرو (Ellie McEnroe) است که در چین رخ می‌دهد. اسم او در فهرست نویسندگان پرفروش روزنامۀ نیویورک‌تایمز قرار دارد.

 منبع:سايت ترجمان
 
نظرات
آخرین اخبار