کد خبر: 1243
تاریخ انتشار: 8 اردیبهشت 1395 - 11:35
تاملی در باب:
درباره این باره از پيچيدگی فضای تعاملی ايرانيان صحبت شده است، اينکه ايرانيان در منظومه ­ای از الگوها و قواعد تعاملی­ کنشگری می کنند که بسيار تو در تو و پيچيده هستند. از سوی ديگر برخی از محققان نيز از قاعده ابهام در فضای تعاملی ايرانيان صحبت می­ کنند.

سرویس اجتماعی فراتاب_ يکی از مباحث مهمی که در باب نظام فرهنگی و روابط ايرانيان گفته شده، الگوها و منطق اين روابط و تعاملات است. اينکه چه قواعد فرهنگی و اجتماعی­ نظام تعاملات ايرانيان را شکل می­ دهند و مبنای اصلی فهم وضعيت تعاملی، فهم کنش ­های نمادين طرف مقابل و در نهايت ساماندهی کنش­های خود فرد است. در اين زمينه هميشه از پيچيدگی فضای تعاملی ايرانيان صحبت شده است، اينکه ايرانيان در منظومه ­ای از الگوها و قواعد تعاملی­ کنشگری می کنند که بسيار تو در تو و پيچيده هستند. از سوی ديگر برخی از محققان نيز از قاعده ابهام در فضای تعاملی ايرانيان صحبت می­ کنند. اينکه ايرانيان در فضای تعامل و ارتباط با ديگران، پیش فرض ذهنی شان،‌ تصور فضایی مبهم است،‌ اینکه فضای تعامل یا موضوع تعامل یا خود تعامل،‌ اصولا صریح و آشکار نیست و همیشه وجهی مبهم و ناپیدا در کنش های طرفین هست. در نتیجه فرآيندی مداوم و خلاق از تفسير و کنش را تجربه می­ کنند تا بتوانند موقعيت سيال و مبهم روابط و تعاملات را بفهمند و معنادار کنند. به همين دليل مهمترين مفروض در باب منطق ايرانيان و الگوی فرهنگی روابط آنها، مبهم بودن موقعيت تعامل است. مبهم بودن بدين معناست که کنشگر در بستر تعاملی نمی ­تواند الگوی از پيش مفروض را انتظار داشته باشد. به عبارت ديگر او نمی­ داند دقيقاً چه چيزی در انتظار اوست و حتی اگر فرض و حدس اوليه ­ای هم داشته باشد، هميشه اين فرض ضمنی را هم دارد که ممکن است اتفاق عجيب و غريبی هم رخ بدهد. همیشه وجهی غریب مورد انتظار است.

هرچند الگوهای و موقعیت هایی هم هست که از قبل نوع و موضوع و نحوه تعالم طرفین قابل پیش بینی است. اما در موقعیت های مختلف در یک نگاه کلی می توان دو الگوی ذهنی از موقعیت را تصور کرد: تصویری متعارف و مشخص و قابل پیش بینی از تعامل و تصویری از یک تعامل پیچیده،‌چندلایه و مبهم. به همين دليل در هر موقعيت تعامل، کنشگر ايرانی در دو الگوی ذهنی سير می­کند، از يکسو الگوهايی که وضعيت بهنجار و متعارف قابل پيش ­بنيی را برای او ارائه دهند و از سوی ديگر الگوهايی که حالت های نامتعارف و غيرقابل پيش­ بينی را در آن بستر تعاملی به کنشگر ارائه می­ دهند.

در اين مدل های موجود تبيين کننده منطق تعامل ایرانیان، بر نوعی ابهام موقعيتی در بستر تعاملی ايرانيان تأکيد شده است. کنشگر دائماً برحسب حرکت طرف مقابل (همانند مهره­ های شطرنج) حرکت بعدی خودش را تعيين می­کند، البته اگر از موضع مسلط و با قدرت اعمال سلطه باشد، ممکن است توجهی به عملکرد و کنش های طرف مقابل نداشته باشد، بلکه چون امکان تحميل دارد، ديدگاه و ذهنيت خودش را تحميل کند. لذا در این حالت ها تصور کنش طرف مقابل اصلا مهم نیست که مشخص باشد یا مبهم، مساله اصلی قدرت شخص اول در دستکاری آزادانه موقعیت تعاملی و نتایج آنست. به عبارت دیگر در این حالت هم حداقل از منظر طرف مقابل فرودست،‌ما با یک موقعیت مبهم مواجه هستیم، چون طرف صاحب اقتدار هرکاری بخواهد میکند و قابل پیش بینی هم نیست.

البته اين ابهام موقعيت در فضای تعاملی ايرانيان برحسب اينکه طرفين رابطه در موقعيت برابر نسبت به هم باشند يا رابطه صميمانه­ يا غريبانه با هم داشته باشند، متفاوت است. اما در فضايی که طرفين شناختی از هم ندارند، ابهام موقعيتی بسيار اهميت پيدا می­کند، چون حسابگری و تمايل به تفسيرهای پيچيده و محافظه ­کارانه بيشتر می­شود و اگر طرف مقابل موضع بالاتری هم داشته باشد، اين محافظه­ کاری بيشتر می­شود.

به نظر می­رسد اين مدل تبينی صرفاً بر موقعيت و تبعيت کنشگر از موقعيت تأکيد دارد، به عبارت ديگر فضای تعامل تأکيد شده است، لذا کنشگر بر آنچه در اين فضا رخ می­دهد، تأکيد دارد و برحسب آن حرکت بعدی خودش را تعيين می­کند. اين مدل الگوی شخصی و فردی افراد برای کنش را مورد توجه قرار نمی­ دهند، به عبارت ديگر توضيحی و توجيهی در باب اين ندارد که شايد خود کنشگر الگوها يا استراتژی خاصی برای اين موقعيت رابطه و تعامل داشته باشد. به همين دليل اينکه افراد در فضای تعاملی چه می­ کنند، از يکسو به موقعيت تعاملی و از سوی ديگر به الگوهای شخصی افراد بستگی دارد. لذا لازم است اين وجه شخصيتی منطق تعامل را هم مورد ملاحظه قرار داد.

اين ايده را من از يک تجربه مردم ­نگارانه در فضای روزمره تعاملات ايرانيان بدست آورده ­ام. چندی پيش در مسير بزرگراه جلال­آل­احد سوار تاکسی شدم، دقيقاً نمی­دانستم مبلغ کرايه تاکسی تا مقصد چقدر است. وقتی سوار تاکسی شدم، مرد ميانسال حدوداً 45 ساله، راننده بود، خانم مسن حدوداً 55 ساله در عقب نشسته بود و مرد مسن ديگری هم در جلو نشسته بود. چون می­خواستم کرايه را زودتر بدهم، از راننده پرسيدم که کرايه تا مقصد من چقدر است. راننده جمله زيرکانه­ای را گفت: "هرچقدر دوست داری بده". به نظرم اين جمله در بستر تعامل ايرانيان بسيار مهم است. از يکسو می ­توان آنرا نوعی استراتژی برای ايجاد فضای مبهم تعاملی دانست. به عبارت ديگر وقتی کنشگر می­ خواهد از قواعد موجود فرار کند، تا بتواند به نفع خودش آنرا دستکاری کند يا از امری که دوست ندارد، فرار کند، آنرا به سمت ابهام موقعيتی می­برد. به همين دليل در اين فضای تعاملی در عرصه بيرونی و ميان افراد ناشناس، راننده که احتمالاً از قيمت کرايه ناراضی است، آنرا مبهم می­کند. اما اين مبهم ­سازی فضای تعاملی را با استراتژی ديگری تلفيق می­کند تا بتواند حداکثر نفع را داشته باشد؛ گفتن جمله­ "هرچقدر دوست داری بده"، از يکسو ابهام را نشان می­دهد و از سوی ديگر مخاطب را در موقعيت بالادست قرار می­دهد، يعنی به طور نمادين او را به عنوان فردی بالادست معرفی می ­کند. وقتی کنشگر ايرانی در اين موقعيت از جانب مخاطب قرار می­گيرد، عملاً در برابر اين حس بزرگی، می­ بايست پاسخی به لطف نمادين طرف مقابل بدهد، يعنی او بايد نقش بزرگوارانه را ايفا کند. يعنی کنشی را انجام دهد که نشان بدهد او فردی بالاست و برتر است و در اين موقعيت تعاملی که مساله اصلی کرايه و پول است، اين کنش، يعنی دادن پول بيشتر به راننده، يا حداقل سکوت در برابر زياده­ خواهی او. به همين دليل ايجاد ابهام در فضای تعاملی (نمی­دانم کرايه چقدر است) و ايجاد حس بزرگی و ايجاد انتظار بزرگوارانه از طرف مقابل (گاه با گفتن هرچقدر کرمت هست، بده) دو استراتژی بسيار کليدی برای کنترل فضا و تضمين نفع هرچه بيشتر برای خود است.

وقتی من اصرار کردم که کرايه دقيق را نمی­دانم، در نهايت گفت 2000 تومان، مبلغی که به نظرم بالا بود. اما نکته مهم واکنش ديگران بود. آن زن مسن، خيلی صريح و سريع واکنش نشان داد که، آقای راننده چرا کرايه را بالا گفتی، کرايه 1500 تومان است. او مصرانه و محکم اين نکته را گفت، راننده که می­ دانست کرايه زيادی را اعلام کرده، با آرامش گفت "نه خانم همينه"، سعی کرد به اعتراض های بعدی آن خانم واکنش نشان ندهد. اما آن خانم هم به همين مبلغ مصر بود و همين مبلغ را آماده کرد تا به راننده بدهد.

من کرايه 2000تومانی را دادم، چون حوصله درگيری با راننده و وارد شدن در چالشها را نداشتم. اصولاً من در اين موقعيت­ها تمايل ندارم وارد منازعه و کشمکش بشوم، ضمن اينکه مبلغ 500 تومان ارزش اين درگيری و نزاع کلامی را برای من ندارد. به عبارت ديگر استراتژی شخصی من در این شرایط، پرهيز از چالش با مسئول موقعيت تعاملی (راننده تاکسی) است. برخلاف آن زن که با الگوی خودش در موقعيت تعامل می­کند و جلوی بی­ قاعدگی راننده را هم می ­ايستد. عملاً رفتار من و رفتار آن زن، دو تفسير متفاوت از اين مساله است. او الگوی خودش را اعمال می­کند، من حسب محافظه­ کاری، موقعيت نامطلوبی را که هنوز به آستانه تحمل من نرسيده را تحمل می­کنم. تا اينجای کار سه الگوی تعاملی برحسب شخصيت­ها و انگيزه­ ها در اين موقعيت تعاملی تاکسی داريم: 1- راننده­ای که موقعيت را مبهم می­کند تا نفع بيشتری ببرد؛ 2- من که حسب پرهيز از تنش کلامی، تن به موقعيت تعاملی داده ­ام و کرايه اضافی را پرداخت کرده ­ام. 3- آن زن مسن و ميانسال که نه ابهام موقعيت را می ­پذيرد و نه محافظه­ کاری من را دارد، کاملا بر حسب قاعده قبلی در تعریف موقعیت عمل می کند،‌یعنی کرایه استاندارد. لذا قاعده­ ای که در ذهن خودش می­ داند و آنرا قبول دارد را بر فضای تعامل اعمال می­کند، به همين دليل او همان 1500 تومان را پرداخت کرد.

به نظر می­ رسد اين چندگانگی استراتژی­های تعاملی کنشگران ايرانی را بايد در بستر کلان الگوهای فرهنگی تعامل فهميد. لذا به نظرم واکنش شخص چهارم که زودتر پياده شد و کرايه استاندارد را داد، به خوبی فضای عمومی و اينکه اصولاً چرا اين موقعيت مبهم ايجاد می­شود، اين موضوع را نشان می­دهد. او وقتی پياده شد گفت "اينجا ايرانه، هردم­بيل است" يعنی نوعی بی ­قاعدگی و بی­ هنجاری در ايران عادی است. حرف او نشان می­دهد که استانداردها، يعنی آنچه که می­تواند از قبل به ما کمک کند الگوی تعاملی هنجاری در ذهن داشته باشيم هنوز مستقر نشده ­اند، يا حداقل مشروعيت کافی را ندارند. به عبارت ديگر استانداردها، نه تنها مشروعيت ندارند، بلکه ضمانت اجرايی هم ندارند. در نتيجه اين تزلزل هنجارها و استانداردها، فرصتی است برای تعليق خودبخودی يا تعليق دستکاری شده هنجارهای فضای تعاملی (همانند آنچه راننده تاکسی اعمال کرد). او با اشاره به اين تزلزل هنجاری، تفسيری از موقعيت می­داد که آنرا معنادار کند.

او همانند من، ترجيح می­داد در برابر اين تخلف راننده درگير نشود، ضمن اينکه با ارجاع آن به سست بودن نظام هنجاری در فرهنگ ايران، آنرا معنادار می­ کرد تا موقعيت خودش را در جامعه و رخدادهای غيرمنتظره (دستکاری در قواعد و تخلف) را معنادار کند. لذا کنشگران در مواجهه با موقعيت­ های تعاملی از يکسو حسب موقعيت پيش­رو و از سوی ديگر حسب استراتژی­های شخصيتی خودشان عمل می­کنند. آنچه که نظريات پيشين بدان تأکيد دارند وجه اول است، ولی توجه به ابعاد روانشناختی اين تعامل و الگوهای تعاملی ناشی از عادت­ واره منش کنشگران می­ تواند عملکردهای مختلف افراد را شکل بدهد. نکته مهمتر آنست که ابهام موقعيتی که منجر به تمايل به تفسير و عمل پيچيده ­تر می­شود، صرفاً ذاتی موقعيت نيست، بلکه خودش محصول اراده کنشگران در بستر تعاملی است، که برحسب منافع و انگيزه ­های شخصی موقعيت را مبهم می­کنند تا آنرا دستکاری کنند. به عبارت ديگر ابهام موقعيتی وقتی زياد می­شود و غلبه پيدا می­کند، که حداقل يکی از کنشگران انگيزه­ های جدی ­ای برای دستکاری موقعيت داشته باشد. اين امکان دستکاری ناشی از سست بودن نظام هنجاری و ضمانت اجرايی آنست. چون اگر همه طرفين تعامل مشروعيت نظام هنجاری برای تعيين فرم و محتوای يک تعامل و بستر تعاملی را قبول داشته باشند، نه تنها ابهامی نيست، بلکه به همديگر کمک می­کنند که ابهام های ضمنی ناشی از ناآگاهی از هنجارها رفع شود. به عبارت ديگر چون ضمانت اجرايی برای نظام هنجاری الگوهای تعاملی پيشينی عمل نمی­کنند، تنها اراده و انگيزه اخلاقی است که مانع دستکاری آن موقعيت و ايجاد فضای مبهم می­شود. به همين دليل وقتی همه منصف هستند، ابهام رخ نمی­دهد، اگر هم ابهامی باشد، به کمک ديگران رفع می­شود. بر اين اساس است که اگر بستر تعاملی در فضايی باشد که همه افراد به انصاف و اخلاق متقابل پای­بند باشند (مثل جمع­ های دوستانه، رفاقت­ ها و هر  بستری که اعتماد و اخلاق هست)، ما با ابهام موقعيتی مواجه نمی­شويم. اما در فضاهای ناشناس و جاهایی که نگرانی از سودجویی یکی از طرفین تعامل هست،‌ما عمیقا وارد استراتژی تصور مبهم از موقعیت می شویم. به عبارت دیگر به دلیل تجربه ما از سست بودن قواعد هنجاری بیرونی و جمعی در فضاهای ناشناس و فضاهایی که اعتماد کم است،‌ تصویر مبهم از موقعیت تعامل و محتوای آن،‌ عملا یک استراتژی است برای مواجهه با این موقعیت ها، که به قول معروف کلاه سر ما نرود. لذا ابهام ذاتی موقعیت ما نیست،‌بلکه یک استراتژی مواجهه با موقعیت است که یا برای دستکاری موقعیت و تامین منابع خاص صورت میگیرد و یا یک استراتژی محافظه کارانه برای حفاظت از خویشتن است. براين اساس منطق فهم و تفسير و تبيين بستر و الگوی تعاملی ايرانيان مستلزم بازانديشی است تا علاوه بر مولفه ­های موقعيت تعاملی، پيامدهای ناشی از عادت ­واره کنشگران را نيز مدنظر قرار دهد.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

 

نظرات
آخرین اخبار