جنبش‌های کُردی و ساختارهای توزیعی قدرت | فراتاب
کد خبر: 11957
تاریخ انتشار: 22 دی 1400 - 11:52
د.سیامک بهرامی
د.سیامک بهرامی - ارائه مدلی نظری برای فهم ظهور و سقوط جنبش‌های کردی

بخش اول 

فراتاب: مقاله علمی پژوهشی پیش رو توسط دکتر سیامک بهرامی استاد روابط بین الملل دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه به رشته تحریر درآمده است:

چکیده

کردها و جنبش های منبعث از آنان مدخل مطالعات فراوانی بوده اند که بیشتر بعدی تاریخی داشته یا متغییرهای نظری محدودی را به کاربسته اند اما در عمل نتوانسته اند متغیرهای عامل جامع در ظهور و سقوط جنبشها را در یک مدل نظری تبیین کننده نشان دهند . از اینرو ظهور ، تداوم و سقوط آنها همچنان در ابهام بوده و الگویی مشخص برای تبیین چگونگی ظهور و سقوط آنها موجود نیست. نوشتار حاضر سعی دارد با تمسک به مفاهیم روابط بین الملل یک مدل نظری در این باب ایجاد نماید. سئوال اصلی این نوشتار آنست که ظهور ، سقوط و تداوم جنبش‌های کردی و ویژگیهای متمایز آنها متاثر از چه عامل یا عواملی است؟در پاسخ این فرضیه طرح شده است کهظهور ،  سقوط  و تداوم جنبش‌های کردی متاثر از ساختارهای توزیعی و تکثیری قدرت در سطوح چهار گانه تحلیل شامل سطح نظام بین‌الملل، سطح منطقه‌ای، سطح کشوری و سطح درون‌کردی و ویژگی خاص هریک از این سطوح در قالب 4 وضعیت هژمونیک‌گرایی، قدرت‌محوری، موازنه‌گرایی و وضعیت درحال‌گذار  به صورت همزمان،  است . در این تحقیق صرفا الگوهای توزیعی بررسی می شود و الگوی تکثیری در مجالی دیگر بررسی خواهد شد. در الگوی توزیعی تمرکز بر باز زمانی 1815 تا 1990 است.  

کلمات کلیدی: جنبش های کردی، ساختارهای توزیعی قدرت، سطوح تحلیل چهارگانه

 

مقدمه

در باب کردها و جنبش‌های منبعث از آنها آثار فراوانی به رشته تحریر درآمده است تا جایی که می‌توانیم بگوییم یک ادبیات کمی و غنی در این باب شکل گرفته است. این آثار سلسله‌ای متلون و متنوع از تاریخ کردها، جامعه‌شناسی کردها، ناسیونالیسم کردی، فرهنگ کردی و روابط کردها در بطن تعاملات  کشوری، منطقه‌ای و بین‌المللی را شامل می‌شود. تحلیلگران بین‌المللی در قالب کادرهای دیپلماتیک و نظامی و گاهی روزنامه نگاران مستقل به صورت سنتی واضعان حجم وسیعی از این ادبیات بوده‌اند که در دوران اخیر نویسندگان کرد هم اهتمام خاصی در افزودن به این گنجینه کمی از خود نشان داده‌اند. بسیاری از این آثار با تمرکز بر متغیرهای خاص توانسته‌اند به جایگاه  ثبیت‌شده و قابل احترامی از نظر تولید متن در میان خوانندگان دست یابند و بسیاری دیگر صرفا نوشتاری از جهت نوشتن بوده‌اند که ریشه در هیجآنهای مقطعی نویسندگانشان متاثر از یک حادثه، تراژدی یا رعشه احساسی داشته‌اند . اما آنچه که در باب جنبش‌های کردی در مناطق چهارگانه نوشته شده است که موضوع اصلی این نوشتار را تشکیل می‌دهد یا بیشتر بعدی تاریخی و رویدادمحور داشته است یا حداکثر برای تبیین یک جنبش یا جنبش‌های متعدد کردی با تکیه بر یک نگاه خاص و تنگ‌نظرانه تنها یک متغییر تبیین‌کننده را در نظر گرفته و از سایر متغییرها عامدا یا سهوا چشم‌پوشی نموده است. در واقع این آثار با تکیه بر پیش‌فرضهای خاص در باب اولویت یک سطح تحلیل به نگارش درآمده و سعی داشته‌اند ظهور و سقوط جنبش‌های کردی را تنها با تکیه بر آن عامل خاص کانالیزه و فرموله نمایند و همین عامل سبب شده تنها آن بعد از تاریخ را برجسته کنند که با پیش‌فرضهای مرجح آنان هماهنگی و انطباق دارد.

با وجود یک ادبیات کمی غنی در باب کردها ، اما همچنان جواب بسیاری از سئوالات در باب جنبش‌های کردی در هاله‌ای از ابهام است. پرداختن به این موضوع که به ابهامات جنبش‌های کردی به صورت کامل پاسخ گوییم، هرچند ممکن است یک تلاش ایدال‌گرایانه به نظر برسد اما می‌تواند تلاش اولیه‌ای برای رسیدن به یک مدل نظری باشد که ظرفیت اخذ یک الگو را از درون تاریخ کردها و جنبش‌های آنها داشته باشد. اینکه اصولا جنبش‌های کردی در چه زمانی ظهور می‌کنند؟در چه زمانی به ورطه سقوط می‌افتند؟چرا بعضی از آنها طولانی و گروهی دیگر کوتاه مدتند؟چرا بعضی از آنها نهادمند و غیرخشن و دسته‌ای دیگر غیرنهادمند و خشن هستند؟چرا زمانی تمرکز و ظهور این جنبش‌ها در ترکیه و زمانی دیگر در ایران یا عراق بوده است؟ و یا چرا گاهی همزمان در هر 4 منطقه جنبش‌ها شکل گرفته‌اند؟چرا بعضی قوی و بزرگ و گروهی دیگر ضعیف و محدود هستند؟واینکه چرا تداوم جنبش‌ها در زمان اخیر بسیار بیشتر از گذشته و قبل از دهه 90 است و. . .  پرسش‌هایی هستند که ما را به دل تاریخ پرتاب می‌کنند تا به دنبال کشف الگوهایی باشیم که فراتر از رویدادمحوری ،  واقعه‌گویی و پراکندگی‌انگاری تحلیلی،  بر جنبش‌های کردی حاکم هستند. مدلی که با دربرگیری سطوح تحلیل مختلف در یک زمان بتواند متغیرهای ثبیت‌شده‌ای را برای تبیین و تحلیل جنبش‌های مختلف کردی ارائه نماید به نوعی که برایند یک الگوی خاص از ظهور و سقوط جنبش‌ها و در عین‌حال تبیین‌کننده ویژگیهای متمایز آنها باشد. در واقع این مدل هرچند بر متغییرهای ثابت در تبیین جنبش‌ها تاکید دارد در عین‌حال از ویژگیهای متمایز آنها در تحلیل خود  غافل نیست.

در نهایت برای پاسخ به این پرسش اساسی که ظهور ، سقوط و تداوم جنبش‌های کردی و ویژگیهای متمایز آنها متاثر از چه عامل یا عواملی است؟فرضیه ما اینست که ظهور ،  سقوط  و تداوم جنبش‌های کردی متاثر از ساختارهای توزیعی و تکثیری قدرت در سطوح چهار گانه تحلیل شامل سطح نظام بین‌الملل، سطح منطقه‌ای، سطح کشوری و سطح درون‌کردی و ویژگی خاص هریک از این سطوح در قالب 4 وضعیت هژمونیک‌گرایی، قدرت‌محوری، موازنه‌گرایی و وضعیت درحال‌گذار  به صورت همزمان،  است . نتیجه چنین فرضیه‌ای گشایش یک مدل نظری برماست که در بخش بعدی به صورت مبسوط به آن پرداخته خواهد شد. مدلی که الگوهای خاصی را در این تحقیق در تحلیل و تبیین جنبش‌های کردی در طول تاریخ بر ما عیان خواهد ساخت. در چارچوب این مقاله به دلیل محدودیتهای نوشتاری خاص یک مقاله،  صرفا تاثیرات ساخت توزیعی قدرت بر جنبش‌های کردی بررسی خواهد شد . اتکا بر ساخت توزیعی قدرت سبب خواهد شد تا ما صرفا یک بازه زمانی خاص را در تحلیل جنبش‌های کردی پیش رو داشته باشیم . این بازه زمانی هرچند به لحاظ آغاز آن محدودیتی ندارد ولی به لحاظ پایانش یک بازه زمانی مشخص را دربرمی‌گیرد. به دلیل تاریخ طولانی جنبش‌های کردی و محدودیتهای موجود برای بررسی همه این جنبش‌ها ما مجبوریم یک آغاز تاریخی مهم را در تحلیل خود از جنبش‌های کردی در نظر داشته باشیم و از اینرو این نوشتار به لحاظ تاریخی دارای محدودیتهای خاص خویش است هرچند که مدعی تعمیم الگوی خویش بر کل جنبش‌های کردی است. در مجموع از نظر این نوشتار الگوی توزیعی قدرت، چهارچوب کاملتری برای تبیین جنبش‌های کردی در بازه زمانی 1815 یعنی کنگره وین تا  شروع نظم نوین جهانی در ابتدای دهه 1990  است و از ابتدای دهه 90 تا زمان حاضر،  الگوی تکثیری قدرت ، مبنای نظری مناسبتر برای تبیین و تحلیل جنبشهای کردی محسوب می‌گردد.  

نوشتار حاضر با تکیه بر مفاهیم روابط‌‌‌‌‌ بین‌الملل سعی دارد قدمهای آغازین را  در چنین تحلیلهایی برای تبیین جنبش‌های کردی بردارد، کاری که محقیقن سابق کمتر بدان پرداخته و مفاهیم دیسیپلین‌های دیگر را مرجع کار تحلیلی خویش قرار داده‌اند. نگارنده بر این اعتقاد است که مفاهیم روابط بین‌الملل از قدرت تحلیلی بیشتری برای تبیین چگونگی ظهور و سقوط جنبش‌های کردی ،  مکانیسم عملکردی آنان و تحلیل ویژگی‌هایشان برخوردار هستند.  اما این بدان معنا نیست که مفاهیم روابط بین الملل از ظرفیتی معادل مفاهیم سایر دیسیپلینها برای تبییین چرایی ظهور جنبشهای کردی هم برخوردار باشند.  در واقع هدف این مقاله برای پاسخ بدین سئوال که چرا  کردها شورش می‌کنند نیست بلکه تلاشی برای تبیین این شرایط است که جنبش‌های کردی چگونه شورش می‌کنند و چه شرایطی  برای تبدیل شدن اعتراض‌گرایی تاریخی آنها،  به یک جنبش لازم است و این جنبش چرا از چنین خصوصیاتی برخوردار است. در این مرحله است که از نظر نویسنده مفاهیم روابط بین الملل کارایی بیشتری دارند و در عین حال استفاده از این مفاهیم در هر 4 سطح تحلیل کارایی دارد در حالی که مفاهیم سایر رشته ها ممکن است چنین کارایی را نداشته باشند. وگرنه پاسخ به چرایی اعتراض مداوم کردها در طول تاریخشان نیازمند کاری دیگر در حوزه‌های اندیشه‌ای، فلسفی و جامعه‌شناختی است که با تمرکز بر متغییرهای درون‌کردی ، پاسخ این اعتراض‌گرایی مداوم تاریخی را روشن سازد. این نوشتار از یک مقدمه، ادبیات موضوع کوتاه ،  4 بخش شامل یک مدل نظری، تبیین نظری جنبشهای کردی در مدل نظری، جنبش های کردی در عمل و نتیجه گیری شکل گرفته است.

 

درآمدی بر ادبیات موضوع

ادبیات موجود در حوزه جنبشهای کردی را می توان به صورت خلاصه بر مبنای نوع پرسش، بهره مندی از تئوری، شمول نگری در سطوح تحلیل و ابتنا بر مفاهیم روابط بین الملل در سه گروه،  دسته بندی نمود. گروه اول آثاری هستند که صرفا از منظری تاریخی و رخدادی به بحث جنبشهای کردی می پردازند که در این باب می توان به آثار کسانی چون کوچرا، ادموندز، مکداول، ریج، رامتین، لازارییف، السن، نوشیروان مصطفی، برزویی، قانعی فرد، خوشحالی، رندل، ابالاس، موبلی، محمد باقی، سردشتی، امین آوه، یوکسل، لقمان میهو، ملا عزت، حسامی، قزاز، خلیقی و بعضی آثار در مجلات تیشک، زریبار، روژه ف، پلیتیا، ژیوار، گفتگو، چشم انداز ایران و. . .

گروه دوم کسانی هستند که با اقتباس از تئوریهای موجود گوناگون غربی و با ویژگی عدم شمولیت در سطوح تحلیل به بررسی جنبشهای کردی پرداخته اند از جمله این افراد می توان به کسانی چون ایگلتون، متین، روبین، السن، قاسملو، حمید احمدی، اوجالان، برویین سن، هیپر، ایپل، بیات، جلایی پور، کندال، محمد کمال، صدیق توفیق، محمدپور و سلیمانی، کاوه امین، جمیل کلاهی، ایوب کریمی، مسعود رستمی، اردشیر پشنگ، مختار هوشمند، احسان هوشمند، جلیل کریمی، خالید خیاتی، سعید مدنی و بعضی از آثار مجلات مورد اشاره در فوق و ...  اشاره کرد. در بعضی از این آثار از تئوریهای روابط بین الملل استفاده شده است.

گروه سوم کسانی هستند که با تاثیر از تئوریهای گوناگون غربی سعی داشته اند تئوریهای خلاقانه و نوینی را در حوزه کردی به کار گیرند اما در عین حال همچنان با مشکل عدم شمولیت سطوح تحلیل در بررسی روبرو هستند. از جمله این افراد می توان به کسانی چون عباس ولی، حمید بوزارسلان، رامان حاجی زاده، هیرش قادری، اسماعیل بیشکچی، محمد حقمرادی، خالد خیاتی و بعضی از آثار محمدپور ، سلیمانی ، متین و کوهی کمالی و. . .  اشاره نمود.

اثار نگاشته شده در حوزه کردی بسیار فراون تر از مثالهای فوق هستند و عدم اشاره به آنها نه از باب بی اهمیتی بلکه به دلیل خلاصه نگاری در نوشتار بوده است. اما این نوشتار از سه منظر با سایر کارهایی که در حوزه کردها نگاشته شده اند دارای تفاوت است. اولین تفاوت به سوالی باز می گردد که این مقاله در پی پاسخ بدان است و آن این پرسش است که جنبشهای کردی چگونه ظهور می کنند و چگونه رو به ضعف یا سقوط می نهند و در واقع چه شرایطی برای ظهور و سقوط آنها لازم است. که پرسش حاضر ما را به ایجاد یک مدل نظری رهنمون ساخته است. تفاوت دوم به در نظر گیری همزمان و توامان 4 سطح تحلیل برای تبیین ظهور و سقوط این جنبشها اشاره دارد و تفاوت سوم  به استفاده از مفهوم ساختارهای توزیعی قدرت در 4 وضعیت متفاوت بر می گردد. این موضوعات در کارهای مهمی که در حوزه کردها انجام گرفته است تاکنون به صورت جداگانه یا همزمان مورد بررسی قرار نگرفته است.

 

الف- ساختارهای توزیعی قدرت،  مبنایی برای یک مدل نظری

سه مفهوم اساسی، نظام، ساختار و فرایند و پیوند میان آنها مفاهیمی کلیدی در نظریه‌های غالب بین‌المللی محسوب می‌شوند. (هالستی، 1390:  44-46) هر نظام بین‌المللی طبق تعریفی که برچر  و یهودا ارائه می‌دهند عبارت است از "مجموعه‌ای از بازیگران که در یک آرایش قدرت (ساختار)  قرار می‌گیرند و درگیر الگوهای منظم تعامل(فرایند)  هستند و به واسطه مرزهایی که به وسیله یک موضوع معین ایجاد شده است از سایر واحدها جدا می‌شوند و در رفتار خود از درون نظام(زمینه داخلی)  و برون نظام(محیط )  محدود می‌شوند. (برچر و وینکنفلد، 1396:  58)  طبق تعریف فوق ساختار به نوع قرار گرفتن بازیگران در یک نظام و در ارتباط با یکدیگر اشاره دارد که متغیرهای اساسی آن عبارتند از تعداد بازیگران و نوع توزیع قدرت میان آنها. (والتز، 1392:  157-160) مفهوم فرایند هم بیانگر الگوهای تعامل یا کنش متقابل موجود میان بازیگران یک نظام است که متغیرهای اساسی آن عبارتند از نوع تعامل و شدت تعامل. نوع تعامل به دو مفهوم همکاری و تعارض اشاره دارد و شدت تعامل هم میزان تعامل در یک دوره زمانی را بیان می‌کند. هر ساختار دارای یک فرایند تعامل متناسب است و در عین‌حال هم تعامل منظم را ایجاد و حفظ می‌نماید. (برچر و وینکنفلد، 1396:  58)  اما در کنار مفهوم نظام ما با مفهوم دیگری به نام زیرنظام روبرو هستیم. مفهومی که تناقض موجود در مفهوم محیط را برای یک نظام بین‌المللی حل می‌کند زیرا بیرون از نظام جهانی چیزی به نام محیط وجود ندارد و یک نظام جهانی تنها به وسیله زمینه(شرایط داخلی)   خود توصیف می‌شود. زیرنظام‌ها هم مانند نظام‌ها  دارای ساختار و فرایند هستند(لیک و مورگان، 1395:  96)  با این تفاوت که به شدت تحت‌تاثیر محیط خویش بوده و از آن تاثیر می‌پذیرند و نوعی رابطه سلسله‌مراتبی به لحاظ تاثیرگذاری از نظام بین‌الملل به سوی زیرنظام‌های آنها و از زیرنظام‌ها به سوی زیرنظامهای کوچکتر درونی،  بین آنها برقرار است. (همان:  97-100)  در عین‌حال هر زیرنظام می‌تواند نمایش‌دهنده و تعیین‌کننده الگوهای تعامل نظام بالادستی خویش باشد هرچند متاثر از تاثیرات  محیطی است که نظام بزرگتر برایش ایجاد کرده است.

با توجه به مطالب فوق  می‌توان گفت که ما با 4 سطح تحلیل یا یک نظام و سه زیرنظام در ارتباط با جنبش‌های کردی روبرو هستیم. اولین و بزرگترین و تاثیرگذارترین سطح تحلیل،  سطح نظام بین‌الملل است. دومین سطح تحلیل تاثیرگذار،  سطح منطقه‌ای است.   بر اساس تعریف مورد نظر نویسنده از منطقه : "منطقه به مجموعه‌ای از کشورها اشاره دارد که با جغرافیا و یک ویژگی مشترک یا بیشتر با هم در پیوندند"(همان:  29)  می‌توان گفت منطقه مورد نظر ما مجموعه‌ای از کشورهایی است که با یک ویژگی مشترک به نام عامل کردی در کنار عامل جغرافیایی شناخته می‌شود. این منطقه به دلیل قرار گرفتن  در یکی از ژئواستراتژیک‌ترین و ژئواکونومیک‌ترین نقاط دنیا از ارزش راهبردی مهمی برای نظام بین‌الملل برخوردار است.  بدان معنی که تحولاتش هم بر ساختار نظام بین‌الملل و فرایندهای آن تاثیرگذار است و هم به شدت از آنها تاثیر می‌پذیرد. سومین سطح تحلیل ما سطح کشوری است. منظور از سطح ملی یا کشوری ، دولتها یا امپراطوریهایی هستند که با عامل کردی روبرو بوده یا  هستند و شامل کشورهای ایران، عراق، سوریه و ترکیه در زمان حاضر و  امپراطوری عثمانی و امپراطوری ایران در گذشته می‌گردند. سطح تحلیل چهارم،  سطح تحلیل درون‌کردی است که به ساختار و فرایندهای حاکم در میان جامعه کردی اشاره دارد. هریک از این سطوح را می‌توان با تعریف یک نظام انطباق داد هرچند که به ترتیب هریک در درون دیگری قرار داشته و زیرنظام عامل یا عوامل بالا دستی خویش محسوب می‌شوند و از آنها تاثیر پذیرفته و بر آنها تاثیر می‌گذارند . در عین حال به طور معمول نظام‌ها یا زیرنظام‌های بزرگتر دارای تاثیرات بیشتری بر عوامل پایین‌دستی خویش هستند.

 

هدف از بیان این 4 سطح تحلیل آنست که بگوییم یک جنبش کردی زمانی قابل تبیین و تحلیل است که هر 4 سطح تحلیل به طور همزمان و توامان،  ساختار و فرایندهایشان در نظر گرفته شود. اما صرفا تعیین این 4 سطح تحلیل کافی نیست بلکه باید ساختار و فرایند آنها را هم مشخص نماییم تا الگویی کاملتر را به دست دهیم هرچند که ساخت‌های ملی و بین‌المللی دارای تفاوتهایی با یکدیگرند. (والتز، 1392:  171)  در باب ساختار به معنای تعداد بازیگران مهم در درون هریک از نظام‌های فوق و نوع توزیع قدرت بین آنها می‌توان از 4 ساختار اساسی سخن گفت. اولین ساختار،  ساختار هژمونیک است. ساختار هژمونیک در هریک از سطوح تحلیل چهارگانه فوق بدان معنی است که  یک قدرت برتر و مشروع وجود دارد که بیشترین سهم ممکن از قدرت را در اختیار گرفت و بر نظام موجود مسلط است ، (میرشایمر، 1393:  46)  و سایرین قدرت این بازیگر را از روی رضایت و طیب خاطر پذیرفته‌اند. (گریفیتس، 1388:  434-436) در چنین ساختی فرایندها یعنی الگوهای تعامل همکاری‌جویانه بوده و نظام هم باثبات و هم در وضعیت تعادل است. منظور از حالت باثبات،  وقوع تغییرات در محدوده‌ای معین است که نظام را به لحاظ ساختار آن در وضعیت بازگشت‌پذیر(تعادلی )  از نظر تعداد بازیگران و نوع توزیع قدرت،  نگه می‌دارد. (برچر و ویینکنفلد، 1396:  60-62)  دومین نوع ساختار ، ساختار قدرت‌محور است. منظور از ساختار قدرت‌محور در سطوح تحلیل چهارگانه فوق، ساختاریست که در آن یک بازیگر ابرقدرت ، بیشترین سهم قدرت موجود را به خود اختصاص داده و با استفاده از قدرت سخت و زورمدارانه به عنوان مهمترین عامل مادی قدرت سیاسی ، دیگران را به تبعیت از قواعد و رفتارهای خویش مجبور می‌نماید. (مورگنتاو، 1393:  48-49)

 

در این ساختار هم فرایندها مبتنی بر الگوی همکاری و تعامل است که با زور ایجاد می‌شوند و نظام هم در حالت باثبات و تعادلی به‌سر می‌برد. منظور از حالت تعادلی آنست که سطح تغییرات به اندازه‌ای نیست که سبب ایجاد بی‌ثباتی یا روندهای برگشت‌ناپذیر در ساختار گردد. سومین نوع ساختار، ساخت مبتنی بر موازنه است. موازنه خود می‌تواند شامل وضعیتهای مختلفی چون موازنه دوقطبی، (والتز) چندقطبی(سینگر) ، چندمرکزی، دوقطبی نامتقارن(هانریدر) ، دوقطبی-چندقطبی(روزکرانس) ، سلسله‌مراتبی چندگانه (هافمن) ، ساختار دو وجهی (اشپیگل) ، دوقطبی نامنسجم (کاپلان) ، چند بلوکی (ماستر)  و. . .  (برچر و وینکنفلد، 1396:  88-90)  باشد. همه حالت‌های فوق می‌تواند بیانگر نوعی موازنه متاثر از قطب‌بندی به عنوان مهمترین ویژگی موازنه  باشد که در چارچوب توزیع قدرت بین دو بازیگر یا چند بازیگر در هریک از سطوح تحلیل چهارگانه فوق امکان شکل‌گیری دارد(لیتل، 1389:  411) . در ساختار موازنه‌ای بیشترین قدرت،  دیگر در اختیار یک بازیگر انحصاری نیست و دو یا بیش از دو بازیگر بیشترین سهم قدرت را به صورت تسهیمی در اختیار دارند به نوعی که هیچ‌یک به دلیل وجود مراجع و مراکز متعدد قدرت،  توان سلطه بر دیگری یا همگان را به سبب شرایط موازنه و تغییر مداوم اتحادها و ائتلافها ندارد. (همان:  10-15)  در وضعیت ساختاری موازنه‌ای فرایندها می‌توانند هم در قالب الگوهای همکاری و هم تعارض شکل گیرند اما الگوهای تعارض به سطحی ارتقا نمی‌یابند که نظام را دچار بی‌تعادلی و بازگشت ناپذیری نمایند بلکه الگوهای تعارض سبب‌ساز سطح مشخص و تعریف‌شده‌ای از بی‌ثباتی می‌شوند که در درون نظام قابل هضم بوده و سبب تغییر آن نمی‌گردند. (مورگنتاو، 1393:   288-294)  اما ساختار نهایی، ساختاری است که از آن تحت عنوان وضعیت درحال‌گذار نام می‌بریم. در وضعیت درحال‌گذار توزیع قدرت و تعداد بازیگران در حالت معلق قرار می‌گیرد، شرایط جنگی و برخورد مستقیم شکل  می‌گیرد و فرایندها در قالب الگوهای شدیدا متعارض به رخ کشیده خواهند شد. شدت تعارضات به‌حدی است که در نهایت نه تنها نظام دچار بی‌ثباتی خواهد شد بلکه بی تعادلی و وضعیت بازگشت‌ناپذیری بر ساختارهای آن حاکم می‌گردد و سرانجام پس از طی دوران تعلیق ، ساخت نوینی شکل می‌گیرد که دارای بازیگران جدید و نوع توزیع قدرت نوین است.

 

هر سطح تحلیل با هر کدام از حالت های چهار گانه خویش در صورتی که هر کدام را ثابت فرض کنیم، می تواند در 64 وضعیت متفاوت ممکن با حالات متغییر سطوح تحلیل دیگر قرار بگیرد. در مجموع از ترکیب این وضعیتهای متفاوت ، 256 حالت چهارگانه همزمان و توامان قابل استخراج است که می تواند بر ظهور یا سقوط یک جنبش کردی تاثیر گذار باشد.  برای مثال در یک وضعیت ممکن است ساختار نظام بین االملل در حالت هژمونیک، ساختار نظم منطقه‌ای در شرایط موازنه، ساختار کشوری در وضعیت قدرت‌محور و ساخت درون‌کردی در وضعیت گذار باشد و در وضعیت دیگر با فرض ثابت بودن حالت هژمونیک نظام بین الملل ممکن است حالت سطح منطقه ای در شرایط هژمونیک، حالت سطح ملی در شرایط گذار و حالت سطح تحلیل درون کردی در وضعیت قدرت محور قرار گیرد و به همین ترتیب حالات مختلف قابل استخراج است که هر کدام تاثیری متفاوت بر ظهور و سقوط یک جنبش کردی خواهد داشت.  حال مسئله اصلی آنست که در هریک از 256 حالت متصور، ظهور، سقوط و تداوم یک جنبش کردی چگونه است؟در کدامیک از حالتهای فوق یک جنبش بزرگتر، طولانی مدت‌تر و برجسته‌تر ظهور می‌کند و در کدامیک از حالتهای تصویر شده،  یک جنبش کردی توان ظهور و به فعلیت رساندن وضعیت اعتراضی خویش را ندارد. در کدام حالت ممکن است یک جنبش ضعیف یا یک جنبش متوسط شکل بگیرد؟چه حالتی می‌تواند ظهور جنبش کردی را برای مثال در ترکیه تبیین نماید و همزمان عدم ظهور چنین جنبشی را در ایران یا عراق تحلیل نماید؟کدامیک از این حالات می‌توانند  بیانگر وضیتهای ممتنع در شرایط جنبش کردی باشند؟ و کدامیک بیانگر وضعیتهای بالقوه و به فعلیت نرسیده هستند؟ و در نهایت کدام حالت‌ها، حالت‌هایی تاریخی شمرده می‌شوند که در آنها جنبش‌های کردی از 1815 تا 1990 شکل گرفته‌اند؟

 

پایان بخش اول

 

بخش دوم مقاله کلیک کنید

 //www.faratab.com/news/11958

 

بخش سوم و پایانی مقاله کلیک کنید

 //www.faratab.com/news/11959

 

بازنشر این مطلب با ذکر منبع  «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار