فراتاب – شفق رحمانی: طی سفرم به لندن مدتها بود که قرار بود با هم دیداری داشته باشیم در یک روز تابستانی مهمان شدیم به شهر محل سکونتش؛برایتون.در ایستگاه قطار، با دستهگلی در دست و کلاهلبهداری بر سر در انتطارمان بود، بعد از سلام و احوالپرسی پر مهرش، پیشنهاد داد که پیاده تا ساحل دریا برویم، من و همسرم با خوشحالی قبول کردیم، به سمت ساحل را افتادیم، در طول مسیر از علاقه زیادش به دریا برایمان گفت، انگار به او قدرتی میداد، که هر آنچه که در تبعید، درد است و رنج تحمل کند!
عثمان بایدمیر نماینده سابق پارلمان ترکیه، از اعضای برجسته حزب دموکراتیک خلقها HDP و از طرفداران بهبود حقوق و جایگاه کُردها است و سالهاست در این مسیر با تفکر حاکمانی که هویت کُردها را انکار میکنند، مبارزه مدنی میکند.
بایدمیر چند سالی است که دور از ترکیه زندگی میکند و بسیار دورتر از شهری که نمایندگی آن را در پارلمان به عهده داشت. دیاربکر همانجایی که در سال ۱۹۷۱ در آن به دنیا آمد، خواندن و نوشتن را در مدرسههای همین شهر آموخت، به عنوان دانشجوی حقوق وارد دانشگاه دجله شد و در سال ۱۹۹۴ فارغالتحصیل شد.
دوره کارآموزیاش همزمان شد با سالهای پرتنش مبارزه و مقاومت کُردها در ترکیه و پیگیری بسیاری از پروندههای حقوق بشری برای او، در دادگاههای حقوق بشر اروپا. بعدها از موسسین کانون وکلای دیاربکر شد.
در سال ۲۰۰۴ با کسب ۷۰ درصد آرا در انتخابات به عنوان شهردار دیاربکر انتخاب شد. در سال ۲۰۰۹ هم با کسب 66 درصد آرا در سمت خود ابقا شد. او همچنین رهبر اتحادیه شهرداران منطقه جنوب شرقی آناتولی GABB شد، بایدمیر با ادامه فعالیتهای سیاسی خود، در نهایت با حزب HDP و به نمایندگی از مردم ماردین در پارلمان حضور پیدا کرد که پس از مدتی و در شرایطی در یک سفر کاری در اروپا بود مصونیت پارلمانیاش لغو شد.
بایدمیر را از سالها قبل که شهردار دیاربکر بود دنبال میکردم، زندگی شلوغ و پر هیاهوی سیاسیاش دگرگون شده بود و حالا آرام در کنار ما بدون دغدغه جلسات متعدد و تمام نشدنی، با آرامش خاصی که از او سراغ داشتم. او متفکر و امیدوار به آینده در کنار ما راه میرفت، ناراحت بود اما میکوشید هوشیار باشد مثل همیشه بعد از همه پیشامدهای ناگوار مصممتر از قبل میدیدمش برای مبارزه.
عثمان بایدمیر تعریف میکرد که در چه شرایطی از لغو مصونیت نمایندگیاش خبردار شده است. میگفت «طی سفر کاری، در بروکسل و آخرین آن در گلاسکو اسکاتلند بودم که شنیدم مصونیت دیپلماتیک و نمایندگیام لغو شده است، این به این معنی بود که تمام پیگردها و محکومیتهای قضائی من به جریان میافتاد!»
تا من آمدم حرفی بزنم خندهای سر داد و گفت: «چیزی حدود ۱۰۰ سال حکم دارم، ولی به دلیل نماینده و شهردار بودن نمیتوانستند مرا بگیرند، اما با این کار آنها به خواست خود میرسند.»
پس از کودتای نافرجام پانزدهم ژوئیه ۲۰۱۵ و اعلام وضعیت اضطراری و فوقالعاده در این کشور، دست رجبطیباردوغان برای سرکوب احزاب مخالف وکاهش قدرت سازماندهی آنها از طریق زندانی کردن و حذف مصونیت پارلمانی نمایندهها و تضعیف رسانههای منتقد و زندانی کردن روزنامهنگاران مخالف و برکناری هزاران نفر از مشاغل دولتی به اتهام همکاری با متحد سابقش فتحالله گولن، باز گذاشت.
در این میان هم بسیاری از فعالان کُرد، فعالان حقوق بشر و وکلا به اتهام حمایت از تروریسم بازداشت شدند. صلاحالدین دمیرتاش یکی از آنها بود. رهبر حزب دموکراتیکخلقها، که حزب متبوعش موفق شده بود با برنامههای سیاسی که حول محور عدالتاجتماعی، برابری جنسی و تامین حقوق اقلیتهای مذهبی، فرهنگی، اجتماعی علاوه بر کُردها، آرا چپها و بسیاری از لیبرالها را به سمت خود جلب کند و با عبور از مرز ورودی 10 درصدی برای اولینبار وارد پارلمان شوند.
پس از آن بود که دولت با تصویب طرح جنجالی حذف مصونیت پارلمانی نمایندگان برای بههم خوردن تعادل قدرت در پارلمان به سود حزب خود، اقدام کرد، چرا که از ۵۹ نماینده HDP،پنجاه نماینده این حزب تحت پیگردهای قضایی قرار داشتند یکی از برجستهترین آنها عثمان بایدمیر بود که بعد از تصویب این طرح او که در سفرکاری در اروپا بود با سرنوشتی نامعلوم و به دلیل شرایط خاصاش به ناچار در همانجا بطور موقت همچنان ماندگار شده است.
حدود دو سال است که او در شهر ساحلی برایتون ساکن شده است. خودش از دلیل انتخاب برایتون برای زندگی در این شرایط اینطور یاد میکند: «برایتون یک شهر ساحلی و کنار دریاست و من دوستدار و عاشق دریا هستم، چون احساس میکنم در جایی که دریاست دلم باز میشود و حال و هوای کسی را دارم که انگار دوباره متولد شده.»
او سعی دارد که زبان تخصصی سیاست را به شکل حرفهایی آن بیاموزد و به همین دلیل هم در حال حاضر مشغول فراگیری زبان حقوقی و تخصصی سیاست در دانشگاه است.
پیداست حسابی دلش شکسته و از رفتار حزب حاکم و دولتمردان فعلی ترکیه بخصوص علیه خودش و البته کُردها نومید است چرا که میگوید که با خودش سوگند یادکرده که دیگر به زبان رسمی کشورش، سیاست نکند، هیچ فعالیت سیاسی را به آن زبان انجام ندهد و تمام ارائهها و سخنرانیهای خود را به زبان انگلیسی انجام دهد. در حالی که با کفشهایش خرده سنگهای ساحل را به آرامی این طرف و آن طرف کنار میزد، گفت: «ما را سالیان سال است که مجبور کردهاند که به زبانی غیر از زبانی مادریمان صحبت کنیم و آن را به کار ببریم، ولی حتی در این شرایط هم دیدید نهایتا با ما چگونه رفتار کردند؟ اما پس از این اتفاق و با این شیوه که من را تبعید کردهاند، زین پس حتی در میان جمعهای ترک و کُردزبان هم هیچ صحبت و سخنرانی به زبان رسمی پیشین نخواهم کرد!»
هر چه به ظهر نزدیکتر میشدیم وزش باد بیشتر میشد باران هم همراه باد شده بود با اشاره به آلاچیق کنار ساحل ما را به آنجا هدایت کرد. با سردتر شدن هوا نگرانیاش درباره فرزند خردسالم که ما را همراهی میکرد، بیشتر میشد.
برای سرگرم کردن «آلان» او را به تماشای نمایش خیابانی که مختص بچهها بود برد و از ما میخواست که از او فیلم و عکس بگیریم برای یادگاری. توجه زیاد و خاص او به بچهها برای من خیلی جالب بود، وقتی آلان را کنار بچههایی که به دیدن نمایش آمده بودند نشاند، گفت: «من بیشتر از سه سال هست که از خانوادهام دورم و بسیار دلتنگ آنها هستم به خصوص برای رانیه و زانیار دختر و پسرم.» سپس با لحنی که آمیخته به غرور بود ادامه داد: «با تمام وجودم قدردان زحمات ریحان هستم که بار زندگی ما در بحران را به تنهایی به دوش کشیده و مفتخرم به اینکه او را در کنار خودم دارم.»
«ریحان یالچین داغ» همسر عثمان بایدمیر و از وکلای برجسته حقوق بشر در دیاربکر است که سالیان سال است دوشادوش بایدمیر برای احقاق حقوق کُردها مبارزه میکند. بایدمیر میگفت «تمام مخارج زندگی فعلی من توسط همسرم تامین میشود، چرا که استقلال برای من بسیار، بسیار حائز اهمیت است و به همین دلیل هرگز خواستار هیچ نوع کمکی از هیچ فرد یا گروه یا نهادی و یا حتی هیچ حکومتی نبوده و نیستم و داشتن این استقلال چیزی است که با آن بزرگ شدهام و بسیار برای من مهم است.»
همینطور که نگاهش به دور دستترین نقطه دریا بود ادامه داد «انگار این سرنوشت کُردهاست» زندگی در تبعید را میگفت. «آوارگی و بیخانمانی اینطور که معلوم است در سرنوشت ما کُردها نوشته شده است.» با خنده تلخی اضافه کرد «من در ۴۷ سالگی به آن دچار شدم! اما حالا که در تبعید هستم باید بهترین استفاده را از آن بکنم و با قدرتتر شوم تا بتوانم که در اولین فرصت قانونی و حقوقی برگردم.»
تا چند دقیقهای سکوت حکمفرما بود فقط صدای موجهایی میآمد که به سرعت خود را به ساحل میرساندند و با همان سرعت به عقب دوباره تاکید کرد: «که بر میگردم، چرا که کردستان در قلب من است» وقتی این حرفها را میزد دستش را به سینه میکوبید. من هم گفتم: «این جمله شما خیلی معروف است، خیلیها با این جمله شما را در ایران میشناسند» بعد با هم به تماشای ویدئو چند دقیقهایی نشستیم از روزی که در پارلمان خطاب به رئیس پارلمان که میگفت این کردستانی که تو میگویی کجاست؟ و بایدمیر با دست به سینه میکوبد و میگوید در قلب من است، کردستان در قلب من است.
او معتقد است که وضعیتی که الان توسط حزب عدالت و توسعه حاکم است تغییر خواهد کرد و اضافه کرد «من در انتظار تغییرات و گشایش هستم» میگفت: تحولات که در استانبول که در پی انتخابات روی داده بسیار خوب است، هر چند این احزاب (اشاره به CHP) خود پیشینه زیادی در تبعیض علیه کُردها را دارند ممکن است به دیده شک و تردید به آن نگاه کنند اما طبیعتاً ورق برگشته و چیزی نیست که حزب عدالت و توسعه از آن خوشنود باشد، دوران افول حزب عدالت و توسعه آغاز شده اگر این وضعیت ادامه داشته باشد ما شاهد تغییرات در ترکیه خواهیم بود و ما به عنوان دومین گروه جمعیتی در ترکیه بدون تردید حق خودمان را بر پایه قانون اساسی و حقوق شهروندی خواستاریم و آن را خواهیم گرفت.»
در انتخابات ۲۳ ژوئن شهرداریهای استانبول، اکرم امام اغلو از حزب(CHP) با وعده مبارزه با فساد و از بین بردن شکافهای عمیق سیاسی و اقتصادی موجود در جامعه توانست حزب اسلامگرای اردوغان را شکست دهد استانبولی که دژ مستحکم آنها بود. آقای اردوغان قبلاً بارها گفته بود «هر کس استانبول را فتح کند، ترکیه را فتح خواهد کرد!»
در این انتخابات کُردها نقش کلیدی و اصلی را بازی کردند چراکه آراء صدها هزار کُرد و سایر طرفداران حزب(HDP) به نفع حزب (CHP) به صندوقها ریخته شد و منجر به شکست حزب عدالت و توسعه در این شهر استراتژیک و بزرگ ترکیه شد.
ابرها کم کم در حال پراکنده شدن بودند و آفتاب ملایمی هم در آسمان خودنمایی میکرد که به پیشنهاد کرد به یک رستوران ترکی برویم که به گفته او «غذاهای بینظیری» داشت. او میگفت: «حالا به تنهایی مجبوره غذا درست کنه، ظرف بشوره و خانه را نظافت کنه» میخندید و میگفت: «خانهداری خیلی سختتر از اون چیزیه که فکر میکردم.»
غذاهایمان را آوردند برای خودش لاهماجان و برای ما ساچتاوا، گارسون مودب و میانبالایی که با عثمان بایدمیر به کُردی حرف میزدند، بشقابهایمان را روی میز چید. دیدم با عجله پازلی را در آورد. برای آلان بود. بلافاصله گفتم این پازلها برای پرت کردن حواس بچهها خیلی خوباند. لبخندی زد و گفت: «برای پرت کردن حواس آدم بزرگها هم از تنشهای روزمره خوب است.» حرفهایمان سر میز نهار ادامه همان انتخابات استانبول بود و نامه منسوب به عبدالله اوجالان رهبر حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) او در ادامه گفت:
«حزب جمهوریخواهخلق به عنوان یک حزب دموکراسیخواه، به عنوان یک حزب دموکراتیک، راه و روش و یا تفکر و اعتقادات متفاوتی با حزب دموکراتیکخلقها دارد که بسیار هم عادی است و به معنای آن نیست که روشها باید یکسان باشد معتقدم که قاعده احزاب سیاسی و دموکراتیک باید به همین شکل باشد. اما بدون تردید عقاید متفاوتی بر سر راهبردها موجود است، اما در نهایت ما هر دو یکی هستیم، یک حرف داریم و برای یک هدف مشترک کار میکنیم.»
با پیروزی حزب CHP در انتخابات اخیر که با حزب HDP ائتلاف کرده بود، اردوغان آنها را متهم به همکاری با تروریسم کرده بود. مشروعیت لرزان اردوغان، گردن ننهادن به انتخابها و اراده عمومی و روی گردان از مردم، منجر به این شده است که مخالفان خود را سرکوب زندانی و تبعید کند.
عثمان بایدمیر به پشتی مبل تکیه زد به پازلی که حالا دیگر تکمیل شده بود نگاه میکرد و با لحنی قاطع گفت: «من در اینجا در خانهایی با دو مبل و یک اتاق کوچک، بسیار ثروتمندتر از اردوغانم، چرا که ثروت در درون من است!» نگاه من به دستش که آرام روی سینهاش کوبیده میشد، لغزید.
اینها را که گفت با آسودگی کلاه لبهدارش را از میز برداشت و با هم از پلههای رستوران ترکی پایین آمدیم و صحبتکنان دوباره به سمت ساحل رفتیم. هوا که کمکم تاریک میشد ما را تا ایستگاه قطار همراهی کرد، در طول مسیر برگشت به ریحان، رانیه و زانیار فکر میکردم، به خود او. به کُردهای ترکیه که سهم فعالیتشان برای به رسمیت شناخته شدن، شده حبس، ترور، تبعید و تهدید. اما با همه این سختیها و ناملایمات و غربت آخرین چیزی که در لحظه خداحافظی از چشمان تیز و گیرای بایدمیر میدیدم درخشش امید بود، امید به تغییر.
تصویر معروفی از عثمان بایدمیر در پارلمان ترکیه: در این صحنه در پاسخ به رئیس پارلمان که از او میپرسد ما در ترکیه سرزمینی به اسم کردستان نداریم، پس این کردستانی که شما در نطقتان نام بردید در کجاست؟ بایدمیر دستش را بر روی قلبش گذاشت و گفت: کردستان اینجاست در قلب من! (لازم به ذکر است دولت ترکیه گفتن این واقعیت که کردستان بخشی از ترکیه است را نه تنها ممنوع کرده است، بلکه با آن برخورد قضایی میکند!)
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است