نگاهی به رمان خواب در باغ گیلاس | فراتاب
کد خبر: 11667
تاریخ انتشار: 17 خرداد 1400 - 23:20
لیلا درخش
«رمان خواب در باغ گیلاس»،نوشته ی «ازهر جرجیس »، با محوریت مرگ و زندگی، در قالب شیوه ی جریان سیال ذهن، به شاعرانه ترین شکل ممکن، ضمن روایت ذهن راوی، جهان بهم ریخته و زندگی تباه شده ی چند نسل را بازگو می کند.

فراتاب گروه فرهنگی: اگر به جای خوابی آرام، جهانی اضطراب با تصاویری مبهم اما وحشتناک می بینید. اگر با ورق زدن هر دهه از تاریخ سرزمینتان، مدام شاهد مادران داغداری هستید که فرزندانشان با نامهای مختلف ِ شهید، مفقود، اعدامی، قربانی حملات توریستی، سوءقصدهای نظامی، بمب گذاری و هزار دلیل واهی دیگر پرپر شده اند و گاه در گورهای دسته جمعی، زنده به گور. اگر در هر جمعی از دوستان و خویشاوندان تان دوستانی دارید که با تمام جانشان آرزو دارند آمریکا بیاید و نجاتشان دهد یا تلخ تر از همه اگر چه برای زیستن، چه آسوده مردن، وطن ندارید. اگر با تمام این خستگی ها به فکر مرگی شایسته هستید نه زندگی درخور یقین بدانید زاده ی خاورمیانه ی مغموم هستید. سرزمینی که روایت زنان و مردانش عمدتا شبیه هم است. درکشان از مفاهیم واژه هایی چون آزادی،مبارزه،وطن،مهاجرت، رویا،کابوس،خوشبختی و کام جستن، پایداری زیستن، مشترک است. اصلا مردمان این جغرافیای پر درد و راز، کمتر دوره ای آسوده زیسته اند

آنقدر آسوده که آرام زیسته باشند و آرام تر بمیرند. مانند آقای یاکوب یوندال با آن مرگ آرام و خواب ابدی اش زیر درختان گیلاس اصلا «شکوه از آن کسی ست   که در باغ گیلاس بخوابد »  و مردمان اسیر در نظام‌های توتالیتاریستی، چنان گرفتار در زیر چکمه های حاکمان دیکتاتورند که نه تنها خودشان بلکه اساطیر و هویت باستانی شان هم، تباه این حجم وسیع خودکامگی هاست.

«رمان خواب در باغ گیلاس»،نوشته ی «ازهر جرجیس »با ترجمه ی محمد حزبائی زاده توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است. داستان با محوریت مرگ و زندگی، در قالب شیوه ی جریان سیال ذهن، به شاعرانه ترین شکل ممکن، ضمن روایت ذهن راوی، جهان بهم ریخته و زندگی تباه شده ی چند نسل را بازگو می کند. تکنیک هوشمندانه ی روایت و نثر روانی که به کوشش ترجمه ی محمد حزبائی زاده، و به گزینی واژگان، به شیوایی کامل به مخاطب ایرانی رسیده است. رمان در سه بستر اصلی روایت می شود. نخست راوی و جدالش برای کسب هویتی در سرزمین خویش و رهایی از اتهام ِداشتن پدری که به خاطر آزادی سرزمینش مبارزه کرده است و تا زنده به گوری خویش، از جان گذشته. دوم فرار یا مهاجرت اجباری، مهاجرتی که عمدتا ناخواسته است. نویسنده در شرح این آوارگی و فرار در توصیف همسفران این راه، به طور خلاصه نمایی از یأس و عدم امنیت  حاکم بر کشورهای منطقه را نیز نمایش می دهد.  و مفهوم بی وطنی در اندوه ترک اجباری وطن به شکلی تلخ بیان می شود. سومین بستر روایی داستان، زندگی در مهاجرت است. سرزمینی سرد با زمستان های طولانی اما آرام. نویسنده بی آنکه تاکیدی بر تفاوت‌های واضح سرزمینها داشته باشد هر آنچه از وابستگی های زندگی ست از کار و درآمد و عشق و احترام، ناخواسته در این قسمت ممکن می بیند. نکته ی قابل تأمل در این قسمت نوع نگاه به زنان است. نگاهی کاملا برآمده از دنیای مردسالارانه ی راوی، حالا باید در پذیرش مدیر زن، همکاران زن یا نفوذ بیشتر زنان در جامعه،قرار گیرد همین جا کمی تضادهای تربیتی زنان و مردان در جوامع دیکتاتوری و مدرن آشکار می شود.

راوی بی آنکه بخواهد آموخته است که زنان بیشتر یا نگران فرزندان خویش اند یا معشوقی دلنواز تا مدیر یا همکاری توانمند. بخش سوم زندگی راوی خود شامل دو بخش است واقعیت زیستن یا اوهام هولناک مربوط به وطن. اوهامی که قرار است زندگی را قابل تحمل تر کنند. شیوه ی روایت و نقطه ی اوج این قسمت از داستان اگر بی نظیر نباشد قطعا کم نظیر است. به ویژه لحظه ی انفجار بمب در مقابل مغازه ی آبمیوه فروشی و مرگ راوی و نظاره کردن بر بقایای خویش که جز پیراهنی سفید و شلواری جین، مشخصه ای دیگر بر این جنازه نمانده است و مشاهده ی تصویر کامل چهره ی پدر که در هنگام زیستن ممکن نبود. علاوه بر آن پایان بندی کتاب هم از ویژگیهای ممتاز این رمان است. هم از منظر تکنیک نویسندگی هم از منظر محتوایی. ازهر جرجیس راوی تجربه ی زیستی انسانی مهاجر از خاورمیانه ی پر التهاب و پر حادثه است طبیعی ست که پاره ی اصلی روح اش در موطن اصلی خویش، گرفتار احساسات است  حالا در کوتاه ترین پایان بندی کتاب، پس از برشمردن تمام دردهایی که باعث ساختن سرنوشت تراژیک مردمان این سرزمین است و مرگ را هدیه ای آسمانی برای رهایی از درد و فشار و خواری تحمیلی بر این سرنوشت می داند دست به مقایسه ای ظریف با آسوده زیستن و بی دغدغه مردن مردمان بلادی فارغ از جنجال های بی ثمر مذهبی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی می زند. نویسنده بی هیچ سخن اضافی و فقط با الزام داشتن دو شناسنامه ی «علی_عمر»به نقد جنگهای مذهبی منطقه می پردازد جنگی قدیمی که  از آن به عنوان «جنگ هویت ها»یاد می کند و از دل شکنجه های هولناکِ متعصبان دینی به نبود خرد گرایی و ساده اندیشی مردمان اشاره می کند. کتاب مملو است از اشاراتی بی بدیل به مشکلاتی که در لایه های زیرین بستر فرهنگی جامعه نهفته. مشکلاتی که نویسنده به طور مستمر حافظه ی تاریخی کوتاه و ساده اندیشی های متوالی مردمانش را از علل اصلی آن می داند. نویسنده در این ساده اندیشی با معیار قراردادن لاس وگاس و آرزوی تبدیل بغداد به آن مطلوب دلخواه ِبهشت گونه، توسط همشهریانش بارها به توهم ِ بی حاصلِ اعتماد بر غیر  اشاره می کند و در این اعتماد نتیجه ای جز انبوه ویرانی نمی یابد و آنرا با حمله ی نظامیان تا بارها مرگی که نصیب تک تک مردمانی شده است که عامل خوشبختی خویش را جز در خود جستجو می کنند. نشان می دهد. در شرح این وقایع، نویسنده از تلخی حضور آمریکا بر منطقه نه الزاما به عنوان متخاصم که به عنوان قدرتی در فکر منافع خویش و بی اعتنا به هویت و فرهنگ و تمدن عراق، یاد می کند . جملات کوتاه و ناب رمان با ترجمه ی شاعرانه ی محمد حزبائی زاده از دیگر ویژگی های مهم اثر است. جملاتی که نه تنها زیباست بلکه در بردارنده ی جهان بینی نویسنده است و پر از راز شناخت تجربه ی زیستی او. سر آخر این رمان نه تنها شایسته ی تقدیر و معرفی در عرصه های جهانی ست بلکه از مهمترین آثار ضد جنگ و تعصبات مذهبی و ضد دیکتاتوری، معاصر است. که خواندن آن برای همه دانشی فراخ از سرزمینی کهن اما دردمند دارد. 

دکتر ليلا درخش

 دكتراي زبان و ادبيات فارسي؛ مستند ساز، شاعر،داستان نويس و منتقد ادبي

 عضو شورای نویسندگان فراتاب

 بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار