فراتاب – گروه تاریخ: یادداشت پیش رو توسط دکتر فریدون نوری از پژوهشگران حوزه تاریخ کُردها برای فراتاب به رشته تحریر درآمده است، پایان نامه کارشناسی ارشد دکتر نوری در خصوص بررسی نقش و جایگاه ملامصطفی در جنبش مبارزاتی کُردهای عراق بوده است و از وی در این زمینه کتابی بنام «جنبش بارزانی» به زبان کُردی در اربیل منتشر شده است:
چهل و یک سال از مرگ یکی از پرآوازه ترین چهره های سیاسی تاریخ کُردها که نام و یاد وی با تاریخ مبارزات صد ساله اخیر آنها به شدت در هم آمیخته است میگذرد. ژنرال مصطفی بارزانی فرمانده پارتیزان و رهبر کاریزماتیکی که به دلیل نقش ویژه و منحصر به فردش در تحولات سیاسی و مبارزات پارتیزانی سده اخیر کُردها و تأثیرات عمیقی که اسلاف و خاندانش قبل از وی و اخلاقش پس از مرگ او بر دگرگونیهای سیاسی کردستان و عراق بر جای نهادهاند نامش به اصلیترین کلید واژه مبارزات سیاسی و نظامی کُردها در عراق مبدل گشته است، او درست چهل و یک سال قبل در چنین روزی درگذشت.
ملامصطفی به دلیل اثرگذاری عمیق و ماندگار بر سرنوشت کردها و تلاشهایش برای فراتر بردن مسئله آنها از چارچوبهای جغرافیائی دولت برساخته عراق و حتی کشورهای منطقه و جلب توجه قدرتهای برتر روزگار خود به مسئله کردها از یک سو و حضور مؤثر و بیبدیلش در میدانهای نبرد پارتیزانی از دهه سوم قرن گذشته تا صدور دستور ترک مقاومت مسلحانه به نیروهایی که او را در قامت رهبری شکست ناپذیر و کاریزماتیک جهت تحقق آرمانهایشان پذیرفته بودند، در ماجرای مشهور به پیمان الجزایر و تحمل سالها تبعید در سخت ترین شرایط و تسلیم نشدن و تن ندادن به خواستهای اردوگاه کمونیستی به رهبری استالین و ... مجبور نمودن دولت عراق به پذیرش حکومت خود مختار کُردها در مارس 1971 در بیشتر مناطق کردنشین از جمله در عراق عراق و رهبری و نقش آفرینی در دهها حادثه تاریخی به شهرت و آوازهای جهانی دست یافته به گونهایکه هر نوع روایتگری از تاریخ معاصر کردستان بدون اهتمام جدی به بررسی نقش و جایگاه او در سرنوشت سیاسی کردها ره به جایی نخواهد برد!
گرچه نقطه عزیمت خاندان و اجداد وی به سیاست از مسیر دلداگی و پیروی از طریقت نقشبندی و تلاش آنان برای آموزش و تبلیغ و ترویج آموزههای مسالمت جویانه و عرفانی این مکتب بود که مؤسس آن در کردستان مولانا خالد شهرزوری و یکی از مهمترین و مقتدرترین شیوخ و مرشد آن شیخ عبیدالله شمزینی نخستین کسی که برای اولین بار به شکل جدی از اعتبار و شهرت و قدرت معنوی خود جهت رهبری یک جنبش سیاسی و ملی در کردستان بهره گرفت.
مُلا مصطفی با وجود پیشینه درخشان و ممتاز خانوادگی و جایگاه ویژه اسلاف او در میان رهبران طریقت، شهرت و محبوبیت و آوازهاش مدیون رشادتها و اقدامات نظامی و پارتیزانیاش بود نه جایگاه وی به عنوان رهبر طریقت بارزانی، یک زنجیره از موفقیتها و رشادتهای وی که از مواجه با عشایر مخالف در دهه 1930 آغاز و سپس در نبردها و رویاروییهای مختلف با نیروهای حکومت عراق و سپس تجربه اقامت اجباری در سلیمانیه در هنگام تبعید و آشنایی با طبقه روشنفکر و فعالان سیاسی و اعضای حزب ملیگرای هیوا و برخی عناصر حکومت شیخ محمود و فرار تاریخیاش از تبعید و بازگشت دوباره به او به میان بارزانیها از مسیر مناطق کردنشین ایران و در نهایت مواجههای فراگیرتر و ناکام با حکومت عراق که از حمایت کامل انگلیسیها برخوردار بود، تداوم یافت. مجموعه این توفیقات و تجارب به همراه فرصت حاصل از تأثیرات جنگ جهانی دوم بر مناطق کردنشین ایران و برآمدن جمهوری مهاباد و نقش او و نیروهایش در حمایت و دفاع از آن به رهبری قاضی محمد، مجموعه اتفاقاتی بود که ضمن افزودن به شهرت و محبوبیت وی در میان عموم کردها در تکامل شخصیت و پرورش افکارش و تحول در جهان بینی و دیدگاهش و الهام بخشی به او برای پذیرش یک نقش بی دلیل در رهبری جنبش کردها در مقام رهبری بلامنازع در آستانه دهه پنجم عمر و نیمه دوم قرن گذشته کارگر افتاد. در ادامه همین روندها و اتفاقات عقبنشینی تاریخی و اعجاب انگیز وی به همراهی پانصد و چند نفر از یارانش و عبور از رود ارس به سوی اتحاد جماهیر شوروی سابق در حالیکه از سوی دولتهای متعدد منطقه تحت تعقیب بود یکی از مهمترین فرازهای رهبری پارتیزانی وی در سختترین شرایط است که او را به چنان جایگاهی در ذهن و حافظه جمعی کردها رسانید که با وجود بالغ بر یازده سال زیستن در تبعید پس از این رویداد و عدم حضور در کردستان نام و یاد وی الهام بخش فعالیت و تلاش تمام مبارزین و فعالان سیاسی کُرد بود.
بارزانی با وجود فشارها و مشقتهای فراوانی که در تبعید محتمل شد چنانچه شاهدانی چون مریم فیروز روایت کردهاند؛ هرگز مبارزه برای رهائی کردستان را وانگذاشت و دائم در اندیشه راهی برای رهائی از شرایط موجود بود یازده سال انتظار و رنج فرجامی نیکو برایش داشت و سرانجام سقوط حکومت پادشاهی عراق در 14 ژوئیه 1958 طی یک کودتا به رهبری عبدالکریم قاسم راه را برای بازگشت عزتمندانه وی به عراق گشود.
فاصله سالهای 1958 تا 1961 که به ماه عسل جنبش کُردها و دولت قاسم شهرت داد بهترین دوران رابطه بارزانی با حکومت قاسم بود اما دولت وصل مستعجل بود و روزهای سخت در راه بود. بن بست مناسبات میان دولت جدید و رهبری کردها شعلههای آتش طولانیترین و خونبارترین دوره از قیام کردها تا آن تاریخ برافروخت که به انقلاب ایلول (ماه سریانی شروع منازعات) شهرت دارد و وسیعترین قیام به لحاظ میزان مشارکت کردها و تنوع اقشار درگیر در آن را عینیت بخشید.
در همین دوره هم بود که جنبش کردهای عراق دچار انشقاق گردید و به دلیل تفاوت در نوع رویکرد و اختلاف در شیوه رهبری و عدم خوانش درست طبقه تحصیلکردگان و اعضای دفتر سیاسی از پایگاه اجتماعی و میزان قدرت نفوذ کاریزماتیک بارزانی آنها را نهایتا در مقابل وی قرار داد. از سال 1964 تا سال 1966 که نیروهای کُرد علیه یکدیگر سنگر گرفتند اتفاقاتی افتاد که بدترین و زیانبارترین تأثیرات را در پیکرۀ جنبش کردهای عراق برجای نهاد و موجب بروز یک دوگانه سازی بسیار زیانبار در فضای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کردستان عراق گردید که میتوان گفت این امر و اثرات آن به شیوههای مختلف تا به امروز ادامه داشته است و یکی از مهمترین عوامل شکستها و پاشنه آشیل و ناکامی کردها در رسیدن به اهدافشان، تداوم همین منازعات درونی میباشد.
گرچه در نخستین مواجهه درون کُردی بارزانی به دلیل، مشروعیت فراگیر، سابقه درخشان نظامی، پایگاه گسترده اجتماعی، وجود حلقهای محکم از یاران و مریدان وفادار برتری نظامی و ... به رقبا داخلی خود پیروز و آنان را از میدان به در نمود. اما این رویارویی که علاوه بر اختلاف دیدگاه در مورد شیوه اداره جنبش و رهبری حزب تا حد زیادی متأثر از رقابتها و حسادتهای فردی، جاه طلبیهای توهم آلود برخی از اعضا دفتر سیاسی و محافظه کاری بیش از حد بارزانی و عدم پذیرش تصمیمات حزبی و تکیه بر عناصر و نیروهای عشایری از سوی او بود و احیاناً تحریکات و دخالتهای دستگاههای استخباراتی و امنینی قدرتهای منطقه نیز در آن مؤثر بود به مثابه روندی هزینه آفرین برای دهههای متمادی ادامه یافت به نحوی که سالها بعد در غیاب بارزانی، کردستان عراق به میدان منازعات درونی جریانهای متأثر از این اختلاف مبدل و تاب و توان جنبش کردها را تحلیل برد و آثار و تبعات آن تا کنون هم ادامه دارد.
با وجود اختلاف درونی و جدائی و درگیری جناح دفتر سیاسی، بارزانی هنوز از چنان قدرتی برخوردار بود که دولت عراق را ناچار به گفتگو و پذیرش و قبول برخی از مهمترین مطالبات کردها نمود که حاصل آن امضای توافقنامه خود مختاری کردستان در 11 مارس 1970 بود. این توافق اگر چه دستاوردی ارزشمند و تاریخی بود اما بدلیل ابهامات درون آن و عدم حل و فصل برخی موضوعات مهم و استراتژیک همچون تعیین حدود جغرافیایی مناطق خود مختار، عدم تعیین سرنوشت کرکوک و ... نطفه اصلی شروع دوباره منازعات را در درون خود جای داده بود و نهایتاً زمانی که آخرین دور تلاشهای بارزانی برای راضی کردن عراق جهت تعیین نهایی سرنوشت کرکوک و الحاق آن به منطقه خود مختار به شکست انجامید بار دیگر آتش جنگ زبانه کشید و در نهایت پس از یکسال جنگی که به وضوح دخالت شاه ایران __که جنبش کُردها را بهانهای برای تسویه حساب و تضعیف عراقی که سر آشکار به اردوگاه شرق بود میدید__ در آن کاملاً هویدا بود به فرجامی تلخ و زیانبار برای کردها و بارزانی انجامید و با امضاء معاهده الجزایر در مارس 1975 میان شاه و صدام و تنها ماندن کردها در مقابل عراق بارزانی و حلقه مشاوران نزدیک وی به تلخترین شیوه ممکن هزینه اعتماد بیش از حد به قدرتهای خارجی را برای تداوم جنبش خود دادند. در حالیکه اکثریت مردم کرد عراق به پیروزی جنبش به رهبری وی امید بسته بودند او فرمان ترک مقاومت را صادر نمود و سختترین و زیانبارترین تصمیم تاریخی خود را گرفت.
مخالفان وی با نادیده گرفتن دستاوردهای تاریخی او این تصمیم را حاصل عدم درک درست وی از تحولات سیاسی جهان و منطقه و دلدادگی و وابستگیاش به قدرتهای خارجی میدانند و موافقانش هم جبر ژئوپلتیک و شرایط دشوار سیاسی و جغرافیایی و حتی واقع بینی بارزانی برای جلوگیری از نابودی کامل کردها و تحمیل زیانهای بیشتر بر آنان را عامل اصلی این تصمیم میدانند اما هرچه بود این یک شکست بزرگ و تلخ برای بارزانی و کردها بود.
این واقعه تلخ آخرین سکانس از رهبری میدانی بارزانی جنبش کردها بود. او چند سال از آن و در 41 سال پیش در چنین روزی در غربت و در اثر بیماری که سالها بود در جانش لانه کرده بود در حالیکه حسرت بدعهدی و خیانت متحدانش و شکست جنبش تاریخیاش رهایش نمیکرد جهان را بدرود گفت اما پس از وی جنبش کردها گرچه چند پاره شده بود اما ادامه یافت و این شکست گرچه فرجام تلخی برای رهبری او بود اما به هیچ روی پایان ماجرا نبود.
میراث او در بخش عظیمی از کردستان عراق و دیگر مناطق کردنشین تحت رهبری حزب دمکرات کردستان و با هدایت و رهبری فرزندان وی به عنوان وارث و اخلاف او تداوم یافت که گونهای از تداوم سنت سیاستورزی در مشرق زمین و خاندانی نمودن سیاستورزی به ذهن متبادر مینماید.
مرگ و غیاب وی و تحولات بعدی فرصت مناسبی شدن تا دیگر مبارزان کُرد با رویه و اسلوب رهبری وی مخالف بودند به بازسازی خود و ایجاد ساختار حزبی مورد نظر اقدام نموده و در این راه هم کامیابتر از گذشته باشند و این تداوم همان راهی بود که از میان 1960 آغاز کردستان عراق را به میان دو نیروی رقیب هم نژاد که گاه دشمن مشترک را هم فراموش کرده بودند تقسیم نمود.
اینک که بالغ بر چهار دهه از درگذشت بارزانی میگذرد با وجود پویایی میراث او هزینههای حاصل از تقابل و تنازعات درونی مزمن و تاریخی موجب به حاشیه رفتن ارزشهای مشترک و مبانی تاریخی مورد قبول و احترام همه کردها در اقلیم کردستان گردیده است و دلبستگیها به مبانی مشترک ملی را به گونهای دستخوش آسیب نموده که تکوین پروسه ملت سازی و در نتیجه ارائه یک روایت تاریخی ملی را دچار چالشهای عمده نموده است.
تردیدی نیست که بازخوانی بدور از حب و بغضهای رایج و روایت خارج از سیطره چنبره ایدئولوژی حزبی از کارنامه بر فراز و فرود رهبری بارزانی میتواند زمینه ساز گامی نو در جهت روایت درست تاریخ کردها در عراق بدور از تکفیر و تطهیر باشد امری که با وجود نگارش صدها کتاب و هزاران یادداشت و مقاله در باب زندگی و کارنامه بارزانی محقق نگردیده است و اکثر روایتها در باب شخصیت وی در سایه دوالیزم حاصل از حب و بغضهای تاریخی نسبت به زندگی و رهبری وی تدوین و تألیف گردیدهاند.
نویسنده: دکتر فریدون نوری پژوهشگر تاریخ کردستان
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است