کد خبر: 1123
تاریخ انتشار: 4 اردیبهشت 1395 - 02:35
کریس هگز
دهه‌هاست که نخبگان تحصیل‌کرده‌ی آمریکا، به‌نمایندگی از شرکت‌های بزرگ، فشارهای بسیاری به مردم فقیر وارد‌کرده‌اند. این نخبگان، از ارزش‌ها صحبت می‌کنند -مدنیت، رواداری، محکومیت تعصبات و نژادپرستی- درحالی‌که به‌نفع شرکت‌های بزرگ، از پشت به مردم خنجر می‌زنند.

فراتاب ـ دهه‌هاست که نخبگان تحصیل‌کرده‌ی آمریکا، به‌نمایندگی از شرکت‌های بزرگ، فشارهای بسیاری را به‌واسطه‌ی دیدگاه‌های نئولیبرالی به مردم فقیر وارد‌کرده‌اند. این نخبگان، از ارزش‌ها صحبت می‌کنند -مدنیت، رواداری، محکومیت تعصبات و نژادپرستی و دغدغه‌شان برای طبقه‌‌ی متوسط- درحالی‌که به‌نفع شرکت‌های بزرگ، از پشت به این مردم خنجر می‌زنند؛ اما دیگر این بازی به پایان رسیده‌است.

ده‌ها میلیون آمریکایی، به‌ویژه سفیدپوستان طبقه‌ی متوسط به‌درستی نسبت به آن‌چه در حق آن‌ها، خانواده‌ها و اجتماع‌شان شده خشم‌گین هستند. آن‌ها برای رد سیاست‌های نئولیبرالی و اصلاحات سیاسی که توسط نخبگان دانشگاهی در هر دو حزب سیاسی علیه آن‌ها وضع‌شده قیام کرده‌اند.

نخبگان آمریکایی، خواهان نوع خاصی از آزادی هستند: آزادی در تنفر؛ آزادی به‌کارگیری واژه‌های اهانت‌آمیز، ایده‌آلیزه‌کردن خشونت و حاکمیت فرهنگ اسلحه و دشمن‌تراشی، حمله به مسلمان‌ها، مهاجران غیررسمی، آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار، اقلیت‌ها و تمام کسانی که شهامت انتقاد از فاشیسم پنهان موجود را دارند. آن‌ها خواهان آزادی‌اند تا روشن‌فکران، ایده‌ها، علم و فرهنگ را به تمسخر گیرند و رد کنند؛ تا صدای منتقدین را خاموش کنند؛ تا از مردسالاری، نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و برتری سفیدپوستان لذت ببرند.

دموکرات‌ها با کاندیداتوری هیلاری کلینتون بازی خطرناکی را آغاز کرده‌اند. کلینتون با کمک نخبگان دانشگاهی که اظهار هم‌دردی با مردم فقیر می‌کنند و کتاب مقدس اصلاحات سیاسی را در دست دارند، آن‌ها را به قدرت شرکت‌های بزرگ یک‌جا می‌فروشند.

جمهوری‌خواهان با ارائه‌ی نسخه‌ی امروزی موسولینی، «دونالد ترامپ»، درصدد جذب رأی‌دهندگان به‌ویژه رأی‌دهندگان جدید به سمت خود هستند، درحالی‌که تعداد رأی‌دهندگان به دموکرات‌ها کم‌تر از سال ۲۰۰۸ است. در دومین سه‌شنبه‌ی بزرگ آمریکا ۵.۶ میلیون نفر به‌نفع حزب دموکرات و ۸.۳ میلیون نفر به‌نفع جمهوری‌خواهان رأی داده‌اند. این وضعیت در سال ۲۰۰۸ تقریباً عکس بود، به‌طوری‌که ۸.۲ میلیون نفر به دموکرات‌ها و حدود ۵ میلیون نفر به جمهوری‌خواهان رأی دادند.

بسیاری از نویسندگان سیاست‌های اجتماعی-اقتصادی هشدار داده‌اند که دموکراسی‌های صنعتی قدیمی به سمت دوران وایمار می‌روند که در آن جنبش‌های پوپولیستی در پی سقوط دولت‌های قانونی هستند. لوتواک می‎‌گوید احتمالاً فاشیسم، آینده‌ی آمریکا خواهد بود. نکته‌ی اصلی کتاب لوتواک «رویای آمریکایی در معرض خطر» این است که اعضای اتحادیه‌های کارگری و کارگران غیرماهر سازمان‌نیافته زود یا دیر درخواهندیافت که دولت آمریکا هیچ تلاشی برای جلوگیری از سقوط دست‌مزد و کاهش اشتغال نمی‌کند؛ افراد دیگر برای تأمین خدمات اجتماعی دیگر شهروندان مالیاتی نخواهند پرداخت و با قبول شکست سیستم حاکم، به دنبال فردی برای رأی دادن خواهندبود که قول برکناری بوروکرات‌های ازخودراضی، وکلای حیله‌گر، اساتید پست‌مدرن را می‌دهد هرچند آینده چندان مشخص نباشد؛ در سال ۱۹۳۲ اکثر پیش‌بینی‌ها در مورد آینده‌ی معرفی هیتلر به‌عنوان صدراعظم توسط رییس‌جمهور هیندنبورگ، به‌شدت خوش‌بینانه بود. آن‌چه محتمل است این است که در آینده، دستاوردهای ۴۰ سال اخیر رنگین‌پوستان و به‌طورکلی اقلیت‌های آمریکا از میان خواهد رفت. طنزهای تحقیرکننده علیه زنان، واژه‌های توهین‌آمیز علیه اقلیت‌ها دوباره بر سر زبان‌ها خواهد افتاد و بازندگان هیچ صدا و نقشی ندارند تا در ساخت سیاسی کشور نقش ایفا کنند.

امیل دورکیم، جامعه‌شناس، هشدار می‌دهد که محرومیت یک طبقه از ساختارهای جامعه به بیماری می‌انجامد که در آن جامعه قادر به معرفی راهنمای اخلاقی برای جامعه نیست؛ و افرادی که در دام این ناهنجاری و بیماری گرفتار می‌شوند، به‌آسانی طعمه‌ی پروپاگاندا می‌شوند.

همان‌طور که آرنت بیان می‌کند، جنبش‌های فاشیستی و کمونیستی در دهه‌ی ۱۹۳۰ اروپا، اعضای خود را از میان مردم معمولی و بی‌تفاوت به مسائل جامعه انتخاب می‌کردند. در نتیجه اکثریت اعضای حزب فاشیسم را کسانی تشکیل می‌دادند که پیش از آن هرگز وارد صحنه‌های سیاسی نشده‌بودند.

فاشیسم توسط آن بخشی از جامعه تقویت می‌شود و توسعه می‌یابد که از دروغ‌های مربوط به نظام ورشکسته‌ی لیبرال خسته‌شده‌اند و تنها دلیل مشارکت‌شان در انتخابات انتخاب «بد» از میان «بدترین‌«هاست؛ و به این دلیل از نظر بیش‌تر رأی‌دهندگان، کلینتون بهترین گزینه است.

فاشیسم، خود را با نمادهای ملی و مذهبی معرفی می‌کند و به این دلیل است که می‌تواند در انواع و اشکال مختلف ظهور کند. فاشیسم در ایتالیا و آلمان نمونه‌ای از این نمادها هستند. فاشیسم در آمریکا نیز به نمادها، روایت‌ها و عقاید وطن‌پرستی گذشته رجوع خواهد کرد.

پاکستون در «تشریح فاشیسم» می‌نویسد: زبان و نمادهای فاشیسم در آمریکا با الگوهای اصلی اروپایی کارکرد اندکی خواهد داشت و به همین خاطر باید با زبان و نمادهای آمریکایی نیز پیوند حاصل کند. در فاشیسم آمریکا، به جای صلیب‌های شکسته، ستاره و صلیب مسیحی هست؛ نشانی از سلام نازی‌ها نیست اما هم‌نوایی جمعی از سوگند وفاداری خواهدبود.

رهبر فاشیست، به‌ظاهر رهبری شجاع و قوی است که قول تجدید آموزه‌های اخلاقی، جای‌گزینی عقلانیت با احساسات، عظمت کشور و انتقام از مخالفان و دشمن را می‌دهد. همان‌طور که والتر بنیامین، فیلسوف و منتقد فرهنگی می‌گوید، فاشیسم، سیاست را دگرگون می‌کند. به‌اعتقاد وی، خواست نهایی فاشیسم، جنگ است. رهبر فاشیست، خواهان آن است که افراد جامعه را وارد قلمروی جدیدی از سیاست کند که در آن، افراد احساس تعلق بیش‌تری به نژاد و هویت و قدرت خود دارند و حاضر هستند منافع شخصی را فدای منافع گروهی که به آن تعلق دارند کنند.

تنها یک راه برای کندکردن سرعت برآورده‌کردن آرزوی ترامپ برای شکل‌گیری فاشیسم در آمریکا مانده‌است که باید به‌سرعت انجام شود؛ جنبش‌ها و احزابی که منتقد جدی قدرت شرکت‌های بزرگ هستند، باید در نافرمانی مدنی و تلاش برای متحدکردن افرادی‌که از حقوق خود محروم شده‌اند –بازندگان- برای حیات اقتصادی و سیاسی کشور بسیج شوند. این جنبش هرگز از درون حزب دموکرات شکل نخواهد گرفت. اگر کلینتون در انتخابات سراسری پیروز شود، ترامپ از صحنه خارج خواهد شد اما تمایلات فاشیستی گسترش خواهند یافت. شاید ترامپ دیگری، حتی شرورتر، از دل این سیستم فاسد سیاسی بیرون آید. آمریکا امروز، در حال جنگ برای حیات سیاسی‌اش است. آسیب عظیمی از طرف شرکت‌های بزرگ و قدرت‌مند و نخبگان دانشگاهی به دموکراسی سرمایه‌داری آمریکا وارد آمده‌است. نخبگانی که به نمایندگی از شرکت‌های بزرگ، ناظر بر وضعیت کشور هستند -مانند مدیر ارشد اجرایی شرکت CBS- معتقدند که ترامپ هر اندازه که برای آمریکا گزینه‌ی بدی باشد، دست‌کم برای حفظ سودهای کلان شرکت‌های بزرگ مفید خواهدبود.

 مترجم: محبوبه جهادی

 

منبع: اقتصاد نیوز

نظرات
آخرین اخبار