فراتاب: در طول تاریخ بشر و آنچه که میتوان به عنوان تاریخ به آن اعتماد نسبی نمود،موضوع اقلیتها همواره مورد توجه اهل دین،اندیشمندان،معلمان،فعالین مدنی و اجتماعی و ...بوده، هست ویقیناً در تاریخ نانوشتهی آینده نیز مورد دقت خواهد بود. اقلیت، خود در گونههای متفاوتی رخ مینمایاند، اما فشارهای مشترکی را تحمل میکند.
کم بودن در محدودهای مشخص به نسبت بیش بودنِ آن دیگری، چه در زبان باشد و چه در دین، مذهب، فرهنگ یا نژاد و قومیت، مراتبی را سازمان میدهد که در اینجا با وام گرفتن و تصرفی بر واژهی برآمده از نظریهی «بهینگی» آن را توصیف میکنیم.
منطق حاکم بر بهینگی که نظریهای در ساحت زبان شناختی است بر این فرض استوار است که محدودیتها را نمیتوان به صورت صفر و یک تفسیر کرد، بلکه محدودیتها بر اساس رابطهشان با یکدیگر رتبهبندی میشوند. چنین ساخت سلسله مراتبیای موجب میشود محدودیتهایی که دارای رتبه پایینتری هستند در خدمت محدودیتهایی با رتبه بالاتر، نقض شوند. این منطق و نظریهی برآمده از آن با «واج شناسی» و «واج» به معنای کوچکترین جز مشخص کلام سروکار دارد و «بهینگی» مد نظر ما نیز با کوچکترینِ اجزاء مشخص جامعه، یعنی انسان، قرین است.
اما برخلاف آنچه که در منطق نظریه واج شناسانهی بهینگی مطرح است، در بکارگیری این واژه در موضوع اقلیتها گرچه با محدود بودن همهی ابعاد اقلیتی و اکثریتی موافقم، اما «نقض» دیگری را، در اندیشهی کرامت محور نمیتوان پذیرفت. حال چه واژهای را می توان برای جایگزینی برگزید؟
در تعریف «بهینگی» نگارنده، منطق اصلی و فرض استوار، محدودیتها را صفر و یک نمی داند و جایگاه محدودیتها (اقلیتی- اکثریتی) را در عرصهی اجتماعی در رابطهی با یکدیگر تبیین مینماید. اما این جایگاه بر اساس عدالت اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ... میبایست محقق گردد.
اقلیت، چنان نسبی است که با تغییر اندکِ زمانی و یا مکانی میتواند اکثریت تعریف شود و اکثریت نیز چنین است.
حال به سراغ یک عرصهی اقلیتی میرویم. زبان! آنچه که تاکنون نیز در موردش چند سطری گفتهایم. زبانهای بومی یا اقلیتی و یا به تعبیری دیگری محلی یا قومی، ابزارهایی به ژرفای فرهنگ هستند. اگر بخواهیم تصویر واضحتری از این موضوع داشته باشیم باید به چند نکته توجه نماییم.
قریب به 7000 زبان در دنیا وجود دارد، اما محققان تخمین میزنند که تنها 23 زبان توسط نیمی از جمعیت جهان استفاده میگردد.
تخمین زده میشود 370 میلیون نفر از مردم بومی دنیا، از حدود 4000 زبان مختلف استفاده میکنند.
حدود 600 زبان بومی در قرن گذشته از بین رفته و این نرخ نابودی در حال حاضر یک زبان در هر دو هفته است.
پس ما با یک بحران خزنده و آرام از برون و تخریبگر از درون مواجه هستیم. اما راهکار چیست؟ آنچه به ذهن نگارنده میرسد، تقویت و آموزش زبانهای بومی یا قومی از طریق آموزشِ زبانهای اقلیتی است و نه آموزش به زبان بومی یا محلی، و دیگر اینکه ایجاد و یا توسعهی رسانههای محلی یا قومی و بیش از آن.
در کشور ایران که از دیرباز زیستگاه گروههای قومی و ملی و زبانهای مختلف بوده است، سه دلیل محوری برای حفظ زبان رسمی وجود دارد که آموزش به زبان بومی را نفی می کند. نخست اینکه، زبان مشترک بین تمامی اقوام ایرانی برای برقراری ارتباط مکتوب و یا شفاهی، فارسی است. دگر آنکه زبان فارسی، زبان تمدنی- فرهنگی با ژرفایی به درازای تاریخ و دژی مستحکم بر پایهی آثار فردوسی، حافظ، مولانا، سعدی، سنایی، خیام، عطار، رودکی، نظامی، فرخی، ملک الشعراء، شهریار، نیما، شاملو و غیره است. (زادهی هر کجا باشند، فارسی سرودهاند و همچنین است که بایست زمانهی زیستن را در ایرانی بودن آنان لحاظ کرد، نه جغرافیای سیاسی امروزین را، به دیگر سخن، روزگار آنان روزگار جغرافیای سیاسی دیگر ایران بوده و جز آن، ایران فرهنگی است) و همچنین است که، اگر زبان رسمی سیاست و حاکمیت را، قومیتها و دارندگان زبان های دیگر ایران نیاموزند! چگونه در قدرت و فضای حاکمیتی مشارکت نمایند؟ و بطور مثال رئیس جمهور و وکیل و وزیر شوند؟
اما سوی دیگر واقعیت ایران نیز به ما گوشزد میکند که بخش مهمی از عظمت، جذابیت و توان فرهنگی بالای ایران و تمدن ایرانی ناشی از رنگارنگی متنوع و گستردهای است که در درون خود داشته و تا امروز حفظ کرده است، بخشی از این رنگارنگی و توان به زبانهای مختلف رایج در پهنای ایران فرهنگی که بسیار فراتر از مرزهای سیاسی امروز ایران است باز میگردد لذا این وظیفه بدیهی امروز چه سازمان دولت، چه دانشگاهیان و نخبگان و چه فعالین مدنی و مردم است که در کنار صیانت از زبان فارسی به عنوان زبان ملی و پیوند دهنده همه ایرانیان به یکدیگر، به جد و با کوشش بسیار همت لازم برای حفظ و حفاظت همهی زبانهای موجود به خرج دهند. نه اینکه با نگاهی یک بعدی و تنگ نظرانه قضاوت کنند عدالت زبانی در رابطه زبانها همان است که در بهینگی نگارنده بدان اشاره شد. جایگاه زبانهای موجود را در حدود و ثغور فرهنگی آن باید حمایت و توسعه داد.
حال علیرغم وجود اعلامیه حقوق بومیان سازمان ملل (2007)، اعلامیه جهانی حقوق بشر (1948)، معاهده 107 و 1690 سازمان بین المللی کار (1957و1989)، معاهده بین المللی حقوق سیاسی و مدنی (1966) و معاهده مبارزه با همه انواع تبعیضها علیه زنان (1979) و تاکید سازمان ملل متحد و یونسکو و همچنین نامگذاری سال 2019 به عنوان سال زبان های بومی، ارادهای جدی در سازمانهای بینالمللی برای حفظ زبانها دیده نمیشود. زیرا نخستین سوال این است که چرا در سازمان ملل با زبانهای محدودی تکلم و مکاتبه میشود. در حالی که نمیتوان از دیگر کشورها توقع هزینه نمودن داشت و فعالیتِ در حفظ زبانها، ولی سازمان متولی را استثناء کرد.
نگارنده بیشک معتقد است که حفظ و احیای حیات زبانهای موجود و حتی زنده کردن زبانهای از یاد رفته، کمک شایانی به صیانت از تنوع فرهنگی مینماید و جهان را زیباتر میکند. اما وقتی خوب بنگریم، بازی اقلیتی و اکثریتی، معنای دیگر نیز دارد. زبان فارسی در مقابل انگلیسی، زبان مالایی در مقابل انگلیسی، زبان ژاپنی در مقابل انگلیسی، زبان هندی در مقابل انگلیسی و ... زبانهایی که در جایی اکثریت هستند و در جایی دیگر اقلیت. این مطلب در ابعاد بین المللی صورتبندی واضحی دارد.
بکوشیم تا در امتداد تاریخِ فرهنگ و تمدن پیشینیان، تاریخ فرهنگ و تمدنی زیباتر بسازیم. با زبانهای متنوع، دلها و فکرهایی منعطف و البته متحدتر.
نویسنده: دکتر حمید حشمدار مدیرعامل مرکز گفتمان صلح برای همه و مدرس علوم سیاسی در دانشگاه آزاد اسلامی کرج
منبع: فصلنامه صلح برای همه